بازگشت

محمد حنفيه و درخواست او از امام براي عدم خروج از مكه


بطوريكه اهل مقاتل و خبر و تاريخ نوشته اند در اين سال محمد حنفيه برادر صلبي امام عليه السلام از مدينه به مكه براي اقدام باعمال حج مشرف شده بود با اينكه او در مدينه هم به برادر بزرگوار خود عرايضي را اظهار نموده و مانع حركت آن حضرت از مدينه بود و امام در مدينه با وي دلائلي را بيان فرموده بود در اينجا هم وقتي از حركت حضرت به جانب عراق استحضار يافت بحال مضطرب خدمت برادر گرام خود آمده عرض كرد يا اخي ان اهل الكوفه قد عرفت غدرهم بابيك و اخيك و قد خفت ان يكون حالك كحال من مضي فان رايت ان تقيم فانك اعز من بالجرم و امنعه.

يعني اي برادر تو خود مي داني كه مردم كوفه به پدر و برادرت چگونه حيله و مكر نمودند و اكنون من مي ترسم كه درباره تو هم همان شود كه درباره گذشتگان تو شد پس اگر رأي مباركت در ماندن به مكه و حرم قرار گيرد اينك تو در حرم از همه كس عزيزتر و محترم تر خواهي بود، امام در جواب فرمود: يا اخي قد خفت اين يغتالني يزيد بن معاويه بالجرم فاكون الذي تستباح به حرمة هذا لبيت يعني اي برادر ترسم كه يزيد پسر معاويه در حرم مرا غافلگير نموده و به طور غيله مرا بقتل رساند و من كسي باشم كه حرمت خانه خدا بواسطه من ريخته شود و احترام آن از بين برود.

در اينجا نوشته اند كه قتل آن جناب در حرم از جمله اموري بود كه در همان ايام قريب به انجام بود اگر كه حضرت قبل از طواف خانه خدا و استدراك مراسم عيد اضحي از مكه بيرون نرفته بود زيرا كه سي نفر از جانب يزيد مأمور قتل آن حضرت شده بودند اگر چه به پرده كعبه هم آويخته باشد.

وقتي كه محمد گفتار برادر خود را شنيد، عرض كرد حال كه در ماندن به حرم بيم داري پس به جانب يمن سفر كن يا برو به جانب بيابان ها كه كسي را به حضرتت دسترس نباشد حضرت فرمود در اين خصوص مطالعه خواهم نمود، محمد از خدمت امام رفته و سحرگاه امام عليه السلام با ياران و همراهان خود از مكه كوچ فرموده بود وقتي كه اين خبر به محمد رسيد از عقب بشتاب روانه شده تا به خدمت امام رسيد و زمام ناقه آن حضرت را در دست


گرفته عرض كرد: اي برادر حضرتت به من وعده مطالعه و نظر در باب حركت خود فرمودي تا بمن خبر دهي پس اكنون ترا چه شد كه بيخبر حركت نمودي امام فرمود، اتاني رسول الله صلي الله عليه و آله بعد ما فارقتك فقال يا حسين اخرج فان الله شاء ان يراك قتيلا، يعني بعد از جدا شدن تو پيغمبر اكرم به خواب من آمده فرمود يا حسين بيرون شو كه خدا تو را كشته مي خواهد محمد گفت انا لله و انا اليه راجعون سپس عرض كرد اي برادر اكنون كه امر چنين است پس اين اهل و عيال و زنان و كودكان خود را چرا بهمراه مي بري حضرت فرمود جدم رسول خدا فرمود ان الله قد شاء ان يراهن سبايا يعني خدا مي خواهد كه آن ها را اسير ببيند.

آري كمال اين شهادت و فداكاري جان نثاري در راه حق و حقيقت و ايستادگي در راه ايفاي عهد و استقرار عدالت و پايداري در مقابل ظلم و شقاوت و بانتها رسانيدن قساوت و بيرحمي و به پايان بردن حدود بي حيائي و ناروائي خصم بايستي كه تمام جهات شهادت تكميل شود و خصم بدانديش بطون خبث و فطرت خبيث خود را در اين مورد بعالميان هويدا و آشكار سازد تا حجتي باقي نماند مرحوم ذاكر معاصر (محتاج (1)) در ضمن اين بيت تا حدي منظور را انشاد نموده و گويد:



احياي دين اگر چه ز قتل حسين شد

تكميل آن ز موي پريشان زينب است