بازگشت

در وقايع راجعه به خروج از مكه و ممانعت بعضي از اصدقاء


در دهه اول ذي حجه 60 هجري هنگاميكه زائرين بيت الله الحرام از اطراف و اكناف عالم اسلامي براي حج خانه خدا و زيارت و طواف بيت الله به جانب مكه معظمه روي نموده بودند و خود را جهت اعمال عرفه و عيد اضحي مهيا نموده چند چيز عمده باعث شد كه حضرت ابي عبدالله نتوانست در مكه متوقف شده و اعمال حج را بر حسب مفروض و معمول به جا بياورد و لذا حج را بدل به عمره ي مفرده نموده در روز هشتم ذي حجه همان روزي كه جناب مسلم بن عقيل در اثر نقض عهد و بي وفائي كوفيان بيوفا اسير و دستگير اعوان پسر زياد و يزيدپرستان بيحيا شده و مقتول گرديد حضرت ابي عبدالله با اهل بيت و ياران خود از مكه به حالت اضطرار خارج شده و براه عراق رهسپار گرديد سبب اول توطئه و تزويري بود كه از طرف يزيد پسر معاويه شده و به والي مكه دستور داده بود كه عده اي را بلباس احرام با اسلحه در ميان اهل حاج بگمارد تا آن حضرت را در حين اشتغال به مراسم حج و طواف در ميان حرم و خانه بقتل رساند! چنانكه مجلسي در بحار (ج 6) ص 184 مي نويسد: و نيز طريحي در منتخب خود نگاشته كه يزيد سي تن را مامور نموده بود كه


جزو حجاج در آمده امام ع را گرفته يا مقتول سازند. حضرت حسين بعد از اينكه بقيه ماه شعبان و شهر رمضان و شوال و ذي القعده را تا روز سه شنبه هشتم ذي الحجه سال شصتم را در مكه گذرانده كه آن روز خروج مسلم در كوفه بود در آن روز متوجه به سفر عراق شده طواف خانه را فرموده و سعي بين صفا و مروه كرده و از احرام خود منحل شده و حج را بدل بعمره نمود براي اينكه تماميت اعمال حج جهت حضرتش ممكن نبود و آن بيم و خوفي بود كه از دستگيري خود در مكه و فرستادن حضرتش بنزد يزيد يا براي كشته شدن خود در حرم و بردن احترام خانه خدا بود كه بدين واسطه با شتاب و وحشت مبادرت در خروج خود و اهل و عيال خود با ياران خويش نمود و از مكه خارج گرديد.

ديگر نامه جناب مسلم بن عقيل بود كه از كوفه رسيده و تاكيد زياد درباره حركت آن حضرت شده و بي صبري كوفيان را به عرض رسانيده بود و ليكن علت خروج در آن موقع بيشتر براي پاس احترام خانه خدا و دفع جرئت و جسارت طاغيان در آنجا از اقدام بقتل خود بود چنانكه اغلب مورخين نوشته اند [1] .

اما چيزي كه بيشتر در اينجا جلب توجه را مي نمايد آن است در اين موقع كه سران قبايل عرب و رؤس و وجوه حجاز مانند اشراف مدينه از محمد بن حنفيه - ابن عباس عبدالله بن زبير - عبدالله بن عمر - عبدالرحمن بن ابي بكر و ديگران براي انجام مراسم حج به مكه مشرف شده بودند و از ديگر نواحي و بلاد و كشورهاي وسيعه و ممالك اسلامي هم براي انجام وظيفه مقدس ديني روي بحجاز آورده و از طرفي توجه و توقف حضرت ابي عبدالله در مكه و امتناع او از بيعت يزيد كه صداي آن در تمامي اقطار پيچيده بود و بيشتر مسلمين و علاقمندان اسلام چشم انتظار به نتيجه اين ابا و امتناع دوخته و مترصد نهضتي بزرگ و قيامي با اهتمام تمام براي مخالفت با ستم و بيداد و تجاوز و تخطي خاندان ابي سفيان و سرپيچي از حكومت ظلم و عدوان بودند و قائد و پيشواي اين نهضت عظمي را جز حضرت ابي عبدالله حسين بن علي نمي دانستند لذا در اين سال جمعيت حج بيشتر از همه سال و اقبال همگاني به حرم خدا زيادتر از اوقات ديگر حصول يافته و بيشتر


غلغله و تزاحم و ازدحام جمعيت از مواقف مني و عرفات و مشعر در روز ترويه و عرفه انجام مي شود امام عليه السلام در همچه موقعي عزم خروج نموده و تصميم خود را جزم فرمود كه در آن هجوم انبوه جمعيت و كاروانيان حج از ميان حجاج بيت الله كه از همه جا به حرم خدا روي آورده اند خود و همراهان خود را خارج كند كه تا انعكاس اين صدا بمسامع تمامي مسلمين جهان رسيده و در اين نهضت مقدس كه منظوري جز احياء دين و رفع ستم و بيداد و دفع زحمت و شر و فتنه مردمي برخلاف دين نبود اعلام نمايد كه در اين قيام مهم و امر حياتي و ممات اسلام و مسلمين آنان همگي تشريك مساعي و توحيد نظر نموده به بيداد و ستم بني اميه و يزيد كه حكومت او و پدرش جز انمحاء دين و ذلت مؤمنين و حب جاه و سلطنت و تسلط بر جان و مال مسلمين منظوري نداشت خاتمه دهند.

اين خروج نابهنگام بطوري در عالم اسلام انعكاس بخشيد كه اثر آن به تمامي جهات و بلاد آشكارا و عيان گرديد و بر عموم مسلمين وانمود كرد كه بيداد يزيد و اعوان او براي كندن بنيان و هدم بناي اسلام تا چه اندازه خود را آماده و مهيا نموده و مقاومت پيشواي دين و قيام او در برابر رفع اين بيداد به چه درجه پايدار و استوار است و مجاهدت و فداكاري آن بزرگوار تا چه اندازه براي احياي دين و قلع ماده كفر و فساد مؤثر و برقرار مي باشد وقايع و حوادث بعد از آن مخصوصا حادثه جانگذار كربلا بيشتر توجه مردم جهان را به خود جلب كرده و دنيا را بر عليه كفر و طغيان بني اميه و خاندان ابوسفيان برانگيزانيد چنانكه در همان حين وقوع انقلاب عظيمي در ميان جهان اسلامي روي داده و مردمي را وادار بقيام و انتقام نمود و قبايلي بخيال خونخواهي و تلافي برآمدند و بزودي دولت اسلامي از بني سفيان به بني مروان انتقال يافت و از دست آن ها هم باندك وقتي بيرون شده بني عباس جاي گزين آنها شدند.

وقتي كه جناب ابي عبدالله عزم خروج از مكه نمود، عبدالرحمن بن حارث و عبدالله بن عباس حضرتش را درباره توقف در مكه و عدم خروج اصرار كرده و مشفقانه عرايضي نمودند حضرت فرمود من استخاره مي كنم و آنچه را كه خدا راه داد بر آن عمل مي نمايم فردا صبح باز ابن عباس آمده عرض كرد يابن عم من مي خواهم خود را به صبر


وادارم و ليكن صبر ندارم و اينك درباره حضرتت بيم دارم كه در اين عزيمت خداي نخواسته اسباب هلاكت و استيصال فراهم آيد پس از آن حضرت را نصيحت برفتن بجانب يمن كرد وقتي كه در حضرت اصرار ديد عرض كرد حال كه تو خود عازم عراقي پس زنان و كودكان را با خود مبر زيرا كه من بيم دارم كه كشته شوي و زنان و فرزندان تو بي پناه و ياور گردند، امام عليه السلام در اين اوقات خوابي ديده و نمي خواست كه به آنها كه مانع از خروج او هستند تفصيل خواب را بيان فرمايد، همين قدر بدين گفته اكتفا نموده و فرمود: من در خواب جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديدم و مامور بامري شده ام كه اكنون به جانب آن مي روم وقتي كه از حضرتش تفصيل خواب را پرسيدند فرمود چگونگي آن را نخواهم گفت تا اينكه پروردگار خود را ديدار نمايم.

جمعي از روات گفته اند كه عوانة بن حكم گويد: من با مادرم در آن سال حج كردم و در حالتي كه شتر مادرم را مي راندم در داخله حرم در ايام حج سال شصتم حضرت حسين بن علي را ديدم كه از مكه با ياران مسلح بآلات دفاعيه از شمشير و سپر خارج مي شدند پرسيدم اين قطار از كيست؟ گفتند از حسين بن علي است سپس پيش آمده، عرض كردم پدر و مادرم فدايت يابن رسول الله چه چيز باعث شد كه عجله در كار حج نمودي؟ فرمود اگر كه شتاب نمي نمودم يقين كه دستگير مي شدم.

ابومحمد واقدي و زرارة بن صالح گفته اند وقتي كه ما بر عزيمت ابي عبدالله آگاه شديم بخدمتش شتافته عرض كرديم يابن رسول الله دل هاي مردم كوفه با شما و شمشيرهاي ايشان بر شما است امام عليه السلام فرمود من مي دانم مصرع و مقتل من و اصحاب من در آن سرزمين است و جز فرزند من علي از آن داهيه كسي باقي نمي ماند.

سپهر مي نويسد امام عليه السلام [2] روز ترويه وارد بيت الله شده طواف نمود و از سعي بين صفا و مروه فراغت يافته لباس احرام را در آورد و حج را به عمره ي مفرده تبديل نمود چه بيم داشت مبادا او را در مكه مأخوذ دارند آن گاه بين اهل بيت و ياران خود برخاسته اين خطبه را خواند مكه عين آن در كتاب بلاغة الحسين [3] و ديگر جا مسطور است.


الحمد لله ما شاء الله و لا حول و لا قوة الا بالله و صلي الله علي رسوله و سلم خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرع انا لا قيه كاني باوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا فيملان مني اكراشا جوفا و اجربة سغبا لا محيص عن يوم خط بالقلم رضي الله رضانا اهل البيت نصبر علي بلائه و يوفينا اجور الصابرين، لن تشذ عن رسول الله صلي الله عليه و آله لحمته بل هي مجموعة له في حظيرة القدس تقربهم عليه و تنجز لهم و عده الا و من كان فينا باذلا مهجته موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل غدا معنا فاني راحل مصبحا انشاء الله.

امام عليه السلام در اين خطبه بعد از حمد و ثناي پروردگار و درود بر رسول مختار صلي الله عليه و آله ميفرمايد نوشته شده است مرگ بر اولاد آدم مانند ملازمت گردن بند بر گردن دختران جوان و چه قدر من مشتاق و آرزومندم بديدار گذشتگان خودم مانند اشتياق يعقوب بديدار يوسف براي من قتله گاهي اختيار شده كه ناچار من او را ديدار خواهم نمود گويا كه من اوصال و بند و بست هاي بدن خود را بين گرگان نواويس بيابان نينوا و صحراي كربلا پاره پاره مي بينم (يعني سپاه كوفه و شام) و آن ها انباشته مي كنند از من شكمهاي گرسنه و انبانهاي خالي گرسنگي كشيده و آرزو و آمال خود را و چاره و فراري نيست از روزي كه سرنوشت من بقلم قضا در آن نگاشته شده ما اهل بيت راضي برضاي خدائيم و بر بلاي او صبر و شكيبائي مي كنيم و اجر و پاداش صبركنندگان به ما مي رسد پاره تن رسول خدا از او هرگز دور نمي شود در حظيره ي قدس با او گرد خواهد آمد و چشم رسول خدا بر آنان روشن خواهد شد و وعده خدا درباره آن ها وفا مي شود، اكنون بدانيد هر كس كه ميان ما است و در اين راه جان خود را نثار مي كند و در فداكاري حاضر است و از براي لقاي پروردگار خود را مهيا دارد پس بايد كه با ما حركت كند و اين راه را به پيمايد و بداند كه من به خواست خدا بامدادان از اينجا كوچ خواهم نمود، اين ندائي بود كه از امام عليه السلام در حقيقت براي انبوه جمعيتي كه در آن موسم براي انجام مراسم حج به مكه آمده بودند و يك نوع اعلاميه عمومي بود.



پاورقي

[1] استشهاد الحسين.

[2] ناسخ التواريخ جلد 6 ص 211.

[3] بلاغة الحسين ص 28 و 29.