بازگشت

استقامت و ثبات عزم حضرت ابي عبدالله الحسين


ثبات عزم و نهضت مقدس حسيني و قيام آن بزرگوار و استقامت و دوام آن حضرت در برابر بناي شرك و اساس كفر و الحادي بود كه خشت اول آن را معاويه پليد نهاد و پسر خوانده ناپاك زاده او يزيد فرزند ميسون نصراني بدوي در بالا بردن آن بنا به كشتن حضرت سيدالشهدا او نفي خاندان رسالت مي خواست بتمامي آن اهتمام كند و ديگر بار اين حكومت مرتجع و مستبد جامعه را به جانب بت پرستي و عقايد سخيفه دوره جاهليت و عصر توحش و عهد بربريت جد خود ابوسفيان سوق دهد لذا دوباره اولاد طلقا و زنا زاده ها را بروي كار آوره پسر زياد را كه مانند خود تخم فساد و بذر عناد و اصل و بيخ استبداد بود حكومت داد و براي انجام منظور خود كه بهمزدن بناي دين و آئين حضرت


سيد المرسلين بود با او تشريك مساعي نمود.

حضرت ابيعبد الله الحسين عليه السلام اين گفته پدر بزرگوارش را در خطبه شقشقيه در نظر داشت كه فرموده [1] «و ما اخذ الله علي العلماء ان لا يقارو اعلي كظة ظالم و لا سغب مظلوم» يعني بر آنچه خدا بر دانايان اخذ نموده كه آرام و قرار بر خود ندهند درباره سيري و پرخواري ستمكار و نه بر گرسنگي ستمزده و مظلوم و آن بزرگوار در اجراي اين منظور مقدس تا آخرين دم بذل مساعي نمود و در برابر ستمكار و ظالم براي دادخواهي مظلوم استقامت بخرج داده و پايداري كرد.

ايمان ابوسفيان پس از آن همه شرارت و جنگ و جدال و لشكركشي و صدمه و آزاري كه بوجود مبارك حضرت ختمي مرتبت زده بود جز از ترس شمشير اسلام و مسلمين نبوده و اسلام آوردن او اسلامي دروغي و تزويري بود به همين طريق پسر نانجيبش معاويه از اسلام دروغي خود منظوري جز رسيدن بدولت و بلعيدن بيت المال مسلمين و ربودن گوي سلطنت از ميدان ديگران نبوده تا چه رسد بيزيد كه ناپاك زاده بود و در دامان مادري نصراني و مسيحي كه مسيحيت آن هم مانند اسلام معاويه بي بند و بار بوده پرورش يافته و از دوران صباوت تا وقتي كه بدولت رسيد و نوبت او شد تمامي اوقات خود را بر ذات و نانجيبي و سگبازي و دنائت و شرب خمر و فسق و فجور گذرانده از دين و مراسم كيش و آئين به كلي بركنار بود.

حسين عليه السلام چگونه خود را حاضر مي نمود كه تن بزير بار حكومت چنين بد اصل نانجيبي دهد كه خود را در انظار دنياپرستان و مردمي دور از حقيقت و ايمان مسلمان بخواند و تمامي افعال و اعمال و كردار و گفتار او مخالف قرآن و احكام و منافي با شريعت و دين باشد و او با وجود آن همه فسق و فجور و تعدي و زور حكومت جابره ظالمانه خود خويشتن را امام مسلمين و اميرالمؤمنين و خليفه سيد المرسلين خواند.

منظور يزيد و مرام و مقصود او را اشعاري كه در مجلس شام هنگامي كه اسراي آل محمد را بحضور خود خواسته و سر مبارك حضرت سيدالشهدا را در طشت طلا نهاده و با چوب خيزران بلب و دندان و دهان آن حقيقت قرآن اهانت مي نمايد بهترين گواه


بر ضلالت و كفر و نيت شوم او مي باشد كه انكار و اجحاد و تباهي و فساد عقيده او و پدر و جدش را كاملا نشان مي دهد كه آن ناپاكزاده اشعار ابن زبعري را تضمين نموده و در حال مستي و عين خود پرستي بدان تغني مي نمايد و كفر و انكار خود را به خدا و رسول آشكار مي سازد و آنوقتي بوده كه سر مبارك را نزد وي گذاشته بودند و غرابي نعيق برآورده [2] .

و در برابر او بانگي زده بود گويد:



يا غراب البين ما شئت فقل

انما تندب امرا قد فعل



كل ملك و نعيم زائلا

و بنات الدهر يلعبن بكل



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لو راوه لاستهلوا فرحا

ثم قالوا يا يزيد لا تشل



لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل



قد اخذنا من علي ثارنا

و قتلنا الفارس الليث البطل



و قتلنا القوم من ساداتها

و عدلناه ببدر فاعتدل



يزيد مي خواست بواسطه اين اهانت بخاندان رسالت و بسبب يكچنين جرئت و جسارت بي باكانه و بيحد و نهايت كار را بآخر رسانيده و كاخ استوار و رصين دين را يكباره ويران و منهدم و اساس اسلام را ريشه كن سازد بلكه در برانداختن نشانه و آثار آن هم بمنتها درجه سعي و كوشش خود را به كار برد و عملي را كه پدر پليدش درباره ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام بعد از وفات و شهادت آن بزرگوار انجام داده بود و بتحقير و تخفيف و از بين بردن نام مبارك آن سرور پرداخته و سب آن حضرت را بين مردمان عوام جهان و دنياطلبان اهل كفر و ضلال معمول نمود اين نانجيب نيز همان عمل را درباره ي خاندان رسالت و دودمان جليل نبوت مرعي داشته و درباره اساس دين و شريعت بموقع اجرا گذارد و با تعليمات سوء و تبليغات شوم در تمام قلمرو كشور مغصوبه خود به مردم بفهماند كه هرگز ديني در كار نبوده و رسولي برانگيخته نشده و كتابي نيامده بلكه تمامي اين اساس روي كذب و دروغ نهاده شده و ملعبه ي بوده كه بني هاشم


بازيگران آن بوده اند و اگر نبود مظلوميت حسين عليه السلام و نهضت و طرفيت و شهادت او و جوانان و اصحاب و يارانش، همچنين اسارت اهل و عيال آن بزرگوار و آن همه اهانت و اذيت و آزار ايشان از آن وحشيان دور از آدميت و درانيدن پرده جنايت و جور و عدوان و شقاوت يزيد و اتباع وي به دست آل عصمت و طهارت در مجالس عام و معابر و مناظر همگاني كوفه و شام ممكن بود كه تمامي زحمات سران مسلمين و شهداي راه دين و رسالت حضرت خاتم النبيين براي هميشگي و دوام از ميان عالميان پوشيده و مستور گردد و ليكن اين قيام عظيم و اين نهضت مقدس و خط يكتا فداكار راه دين و يگانه جان نثار طريق شريعت و آئين خير المرسلين و اسارت اهل بيت طاهرين او به طوري پرده از روي كار برداشت و اسرار دروني و رموز قلبي و نهاني خاندان اموي را ظاهر و آشكار كرد كه بر احدي خباثت و لئامت آنان پوشيده و مستور نماند شرك و كفر يزيد و پدر و جد و پيروان او را با شقاوت و پستي ذات و دنائت و خبث فطرت و بي شرمي و رذالت ايشان بهمه ي جهانيان علني و آشكار گردانيد و آنانرا مخذول و منكوب و رسواي جهان ساخت حتي خود يزيد در اين سياست خطا و عمل نارواي خويش كاملا متأثر گرديده اظهار ندامت مي نمود و ليكن ندامت او بعد از آن همه جنايت و جسارت سودي نداشته و خسران دنيا و آخرت نصيب او گرديد و وبال و بدبختي و نكبت و ادبار عمل او همان بود كه دوره هوسراني و زندگاني ننگين وي بيش از دو سال و كسري دوام نيافت چنانكه مرتكبين اين عمل فجيع و بيداد و ستم و عاملين اين خطيئه و رزيئه باندك مدتي تمامي با ذلت و خواري و سرشكستگي و شرمساري و ملامت و توبيخ از صفحه روزگار محو و نابود شدند ولعن ابدي و عذاب سرمدي الهي نصيب ايشان گرديد.

فيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون. [3] .

نام حسين عليه السلام و آثار مصيبت و علائم شهامت و شجاعت و استقامت و فداكاري و سرافرازي و افتخار سعادت و از خودگذشتگي وي در راه احياي دين و رفع مظالم و ستمكاري مشركين و ملحدين الي الابد باقي و هر روزه مراسم احياي نام و شعائر و احترام وي تازگي و تجديد يافته سرمشقي


برجسته و طلائي و زيبا و ممتاز در سر صفحه طالبين حق و حقيقت خواهد بود و سرلوحه سعادت انديشي و شرافت طلبي و كسب رضاي خالق براي پويندگان طريق هدايت و رشاد مي باشد و در برابر آن لعن ابدي و توبيخ و سياه روزي و طرد و سب دائمي نصيب دشمنان و غاصبين حق حسين عليه السلام و ظالمين و جفاكاراني است كه نسبت به او و اولاد و اصحاب و اهل و عيالش از هيچگونه ناروائي و بي پروائي و ستم و آزار مضايقه و فروگذار ننمودند و براي در روزه زندگاني ننگين خويش سياه بختي و تيره روزي و عذاب و عقاب سرمدي اخروي را خريدند و زيانكار دنيا و آخرت گرديدند.

خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين [4] تاريخ اين هر دو را تا روزگار باقي است در برابر انظار آيندگان بخطي جلي با قلم عبرت و اعتبار نگاشته محفوظ و مضبوط مي دارد و هيچگاه اثر آن از خاطر مردم جهان محو و مستور نخواهد شد،

يزيد پيش خود چنين انديشيده بود كه با اسارت اهل بيت عصمت و طهارت و هتك احترام ايشان ممكن است كه امر را به عده اي از مردم بيخبر و غافل شام و نواحي آن مشتبه نموده و از روي اين سياست شوم و رفتار شيطاني و اهريمني خود مردمي را كه قبول دين اسلام نموده بودند و او را به نام خليفه ي مسلمين مي خواندند اغفال كرده و از طريقه دين منحرف سازد و اعمالي كه او هنگام ورود اسرا به شام و وارد نمودن سرهاي شهدا در ملاء عام انجام داد بالعكس پرده از روي جنايت و ستم پيشه گي او برداشته موجب خذلان و خواري و رسوائي و شرمساري او و بيزاري مردم از وي و پدرش و آل ابوسفيان گرديد و بيخبران خبردار شدند كه مدعي يزيد خارجي نبوده بلكه داعيان دين و رهبران طريقه حق و يقين بودند و قائد و پيشرو و مقتدا و پيشواي اين كشتگان امام مسلمين دختر زاده پيغمبر اسلام و هادي راه حقيقت و دين بوده منظره جگر خراش و دلسوز و رقت انگيز اسراي آل محمد صلي الله عليه و آله و نمايش سرهاي شهدا در كوچه و بازار شام خواص و عوام را باصل قضيه متوجه نموده براي يزيد جز رسوائي و فضاحت و سرشكستگي و ننگ نتيجه و ثمري نداد واين كردار زشت و رفتار مذموم او زبان


عموم را ببدگوئي و ناسزا سرائي به او باز و گويا گردانيد، همان مردم شام كه در مكتب ضلالت و شقاوت معاويه درس بيديني و الحاد خوانده بودند و تربيت شده باخلاق رفتار او شمرده مي شدند يكباره تحول اخلاقي و انقلاب كردرا پيدا نموده خطاكاري و اشتباه خود را واقف گرديدند و به فكر چاره جوئي برآمدند، غرور و نخوت يزيد بود كه به واسطه ي جاه و جلال و دولت موقتي چند روزه تفرعن و تبختر بطوري او را فراگرفت كه به جز خود براي كسي شخصيتي قائل نبود و مست شهوت راني گرديده كوس لمن الملكي مي زد و به دستگاهي كه معاويه براي او از ميراث قياصره روم بنام اسلام فراهم كرده بود پا را بالاتر گذاشته قصور قياصره را به دربار سلطنتي خويش برقرار گردانيد و تاجي مرصع بتقليد قياصره و اكاسره ايران و روم براي خود ساخته اساس دين و محراب و منبر را ملعبه خويش گردانيد و بالصراحه در گفتار خود تمامي شعائر دين و قرآن و تنزيل وحي و ارسال رسل و وحدت حق جل و علا را انكار كرده و در آخر چنان بخود مغرور گرديد كه ادعاي خدائي مي نمود و روش فرعوني را پيشه خود گردانيد و آن اهانت و تخريب و هدم و خرابي را بمدينة الرسل و مكه معظمه و بيت الله الحرام انجام داد.

صاب تجارب السلف مي نويسد: دولت اموي دولتي مبغوض همگاني بود و همه مردم از صلحا و زهاد و فقها و بلندهمتان صحابه بسبب تعدي و ظلم خلفا و اقدام ايشان بر معاصي و كبائر آن دولت را دشمن داشتند، اما برگان دين و اعيان خلق همه از دشمنان آن دولت بودند بسب آن ظلمهائيكه آن ها بر بني هاشم كردند: از ضرب و حبس و غدر و اسقاء سموم تا حدي كه عوام و اراذل مي داسنتند كه آن افعال ظلم صريح و عدوان محض است و بني اميه در آن منصب متعدي و غاصب اند تا بخواص و اشراف چه رسد معهذا از جمله عجايب وقايع و نوادر حوادث كه از نتايج آن دولت بود كشته شدن حسين بن علي بن ابي طالب.عليه السلام پسر فاطمه زهرا نواده ي محمد رسول الله صلي الله عليه و آله است كه هرگز ترسايان و جهودان امثال آن تعدي را روا نداشتندي بحواشي و خدم پيغمبر خويش تا چه رسد بجگر گوشگان و فرزندان محبوب او، و دولتي كه به چنين افعال معلم و مطرز باشد هر آينه ممقوت و مبغوض تمامي مسلمانان بوده و خواهد بود (انتهي).


آري از آن اهانتي كه يزيد در مجلس خود در حضور كرسي نشينان از ملل يهود و مسيحي و افرنج و ديگران و سران مسلمين نسبت به سر بريده سيد جوانان بهشت نمود و با چوب خيزران لب و دندان آن مظلوم را آزرد رذالت و نانجيبي و بي پدر و مادري خود را به همه حضار مجلس نشان داد و مورد طعن و توبيخ و اعتراض و سرزنش و ملامت يهود و نصاري و ديگران گرديد ناپاكي يزد و زنازادگي او مشهور بين مردم آن روز بوده و حرام زادگي وي مسلم و ثابت اين و آن گرديده، بلي از پسر ميسون زانيه مسيحي بدوي جز اين بيحيائي و هتاكي و شرارت و بيباكي را نبايد انتظار داشت.

من اين نكته را در زيارت عاشورا بر خورد نمودم كه وقتي نام يزيد را برده اسمي از پدرش نمي برد و او را به نام يزيد بن معاويه نمي خواند و همينطور است نسبت به معاويه كه او را بابوسفيان نسبت نداده و بدكاري و فحشاء معروفه بودن مادر معاويه يعني هند جگرخوار (آكلة الاكباد) دختر عتبه و ميسون كنيزك مسيحي معروف و مسلم در نزد مردم آن روز بوده و نام رفقا و مصاحبان آنان باسم و رسم در تاريخ آن دوره مضبوط است و گفته هاي يزد كه در اثر تقاضاي شير ناپاك ميسون در هنگام شراب خواري و ميگساري خود سروده و بر عليه اسلام و اتهام بدين مسيح شراب را حلال دانسته بيديني و شرك و الحاد او را واضح و آشكار مي سازد و مردم هوشيار و دقيق و نكته دان آن عصر تمامي اين اوضاع و احوال و رفتار و كردار و گفتار و مقالات و اشعار كفر آثار او را ضبط و جمع نموده اند و با مراجعه بدواوين و تواريخ و سير و آثار از همگي آن ها خبردار خواهيم شد و صحت و ثبوت آن جاي انكار را براي ما باقي نمي گذارد.

حضرت حسين عليه السلام از تمامي اين كيفيات آگاه و خبردار بود و بيشتر عمليات اين نانجيب رذل را برأي العين در جنگ سپاه اسلامي در قسطنطيه [5] كه وجود شريف آن حضرت حضور داشته مشاهده فرموده و مي دانست مفاسد زمامداري و حكومت يزيد رذالت پيشه و نانجيب تا چه اندازه به حال اسلام و مسلمين مضر و نامناسب بوده و چگونه باندك وقتي بنيان محكم دين را ريشه كن خواهد نمود لذا برخلاف دوره معاويه كه حضرتش صبر و تحمل را پيشه نموده و با حكومت جابره او امرار وقت


مينمود و خود را پاي بند و مقيد بصلح و معاهده اي مي دانست كه حضرت مجتبي تحت چندين شرط با پسر صخر فرموده بود و نقض عهد را جايز نمي دانست و در دوره زمامداري اين نانجيب مهار گسيخته كه برخلاف پدر محافظه كارش و سياست مزورانه او و بي اعتنائي و جرئت و بي باكي و جسارت و بي حيائي و نداشتن شرم و آزرم بود تن بزير بار تحمل و اصطبار نداده شديدا بناي مبارزه و كارزار را گذاشت و مقاومت و پايداري خود را به حد اكمل رسانيده تا قلع اين ماده فساد را بنمايد.

معاويه هنگام مرگ خود و پيش از آن چه سفارش ها به يزيد نموده و مي نمود كه مبادا متعرض حسين عليه السلام شود و با او در آويزد تا چه رسد باينكه خون پاك او را بريزد و متحمل آن همه بي حيائي و جور و جفا و ناروائي و بيداد نسبت به آن حضرت و خانواده رسالت گردد كه نتيجه اش جز قطع رشته حيات وي و ريشه كن شدن بنياني كه معاويه به پاي كار آورده نخواهد بود و ليكن غرور و نخوت يزيد و شرك و الحاد و عدم اعتقاد او به حشر و نشر و مبدء و معاد و ناپاكي و خباثت ذات وي نگذاشت كه او بحال خود بماند و به وصيت معاويه عمل كند لذا باغواي شيطان هاي اطراف خود و دستياري ناپاكاني مانند خويش چون پسر مرجانه و همدستان او مرتكب يكچنين عمل شنيعي گرديد و بروزگار خود و ديگر كسانيكه با وي در اين امر خطير و داهيه عظيم شركت نموده بودند خاتمه داد و دست انتقام بزودي از همگي آنان چنان تلافي نمود كه بفاصله اندك مدتي اثري از آنان باقي نماند و اين عقوبت دنيوي آن ها بود تا بعد پاداش و جزاي ايشان در آخرت و تخليد آن ها در دركات جحيم و تعذيب ايشان از عذاب اليم اخروي چه باشد طالبين ثار چنان انتقامي از قتله حضرت سيدالشهداء و جانيان صحراي كربلا كشيدند و دماري از روزگار ايشان در آوردند كه هزارها سال بيايد و برود اين عمل رطب اللسان مردمان باشد و باعث حيرت و عبرت جهانيان شود و عالميان بدانند كه دست انتقام همواره قوي است و داد مظلومان از ستمگران و ظالمان در اندكي از زمان گرفته شود كه گفته اند:



آه دل مظلوم بسوهان ماند

گر خود نبرد برنده را تيز كند



و گفته اند: الدنيا يبقي مع الكفر و لا يبقي مع الظلم.



پاورقي

[1] نهج‏البلاغه.

[2] مقتل ابي‏محنف وقايع‏نگار آن دوره ص 124.

[3] قرآن مجيد سوره‏ي الشعراء آيه 228.

[4] قرآن مجيد سوره حج آيه 11.

[5] کتاب تاريخ الحسين علائلي - ابو الشهداء عقاد مصري.