بازگشت

سخنراني امام زين العابدين


امام تصميم گرفت درباره ي مصيبتها و گرفتاريهاي عظيمي كه بر آنان گذشته بود و رنجي كه از اسارت توأم با ذلّت و خواري برده بودند، با مردم سخن بگويد. آن حضرت، نتوانست ايستاده سخنراني نمايد؛ زيرا بيماريها بر او دست يافته و دردها او را رنجور ساخته بود. پس براي آن حضرت عليه السلام صندلي آوردند كه بر آن نشست و چنين فرمود:

«سپاس خداي پروردگار جهانيان را! بخشنده ي مهربان، صاحب روز رستاخيز، آفريننده ي همه ي آفريده ها، آنكه دور است و در آسمانهاي بلند، مرتفع گشت، و نزديك است تا جايي كه رازگويي را شاهد گرديد، او را بر كارهاي بزرگ و فجايع روزگاران و درد آنها و سوز جاري و عظمت مصيبت و مصيبتهاي فجيع، گيرا، سنگين و كوبنده، سپاس مي گوييم.

اي مردم! خداوند ما را به مصيبتهايي بزرگ و صدمات عظيمي در اسلام آزمود، اباعبداللَّه الحسين عليه السلام و عترت او كشته شدند و زنان و كودكانش، اسير گشتند و سرش را در شهرها بالاي نيزه گرداندند، اين مصيبتي است كه همانند آن مصيبتي نباشد.

اي مردم! كدام مرد از شما پس از كشته شدن آن حضرت، شاد مي شود


و كدام دل، به خاطر او غمگين نشود و كدام چشم از شما اشكش را نگه مي دارد و ريزش آن را دريغ مي نمايد كه هفت آسمان بزرگ به خاطر كشته شدنش گريه كردند، درياها با امواجشان، آسمانها با اركانشان، زمين با اطرافش، درختان با شاخ هايشان، ماهيها در گردابهاي درياها و فرشتگان مقرب و همه ي اهل آسمانها گريسته اند.

اي مردم! كدام قلب باشد كه براي كشته شدن وي شكسته نشود و كدام دل، برايش نسوزد و كدام گوش است كه اين صدمه را كه در اسلام واقع شده، بشنود و كر نگردد.

اي مردم! ما اينك آوارگاني طرد شده، و رانده گشته، و دور از شهرها شده ايم، گويي كه فرزندان ترك و كابل هستيم، بدون اينكه گناهي مرتكب شده و يا ناپسندي را انجام داده و يا شكافي در اسلام به وجود آورده باشيم، اين را در پدران پيشين خود نشنيده ايم، اين چيزي جز كاري ساختگي نيست، به خدا! اگر پيامبر آن گونه كه در حق، ما به آنها وصيّت فرمود، جنگ كردن با ما را به آنان دستور مي داد، بر آنچه با ما كردند، چيزي را نمي افزودند، پس انا للَّه و انّا اليه راجعون، از مصيبتي كه چه عظيم، فجيع، گيرا، زشت، تلخ و سنگين است، ما مصيبتهايمان و هرچه به ما رسيده را نزد خداوند منظور مي داريم كه وي عزيز و انتقام گيرنده است».

امام، در سخنراني خود به مصيبتهاي سياهي كه خاندان نبوت از آنها رنج برد و ظلم هولناكي كه بر آنها جاري شد، سخن گفت... «صعصعه» به سوي آن حضرت روي آورد و به سبب اينكه بيمار بود، عذرها خواست، امام، عذرش را پذيرفت و بر پدرش رحمت فرستاد. پس از آن، امام به همراه عمّه و خواهرانش به سوي مدينه حركت كرد، در حالي كه جمعيت فراوان مردم دور آن حضرت را


گرفته و صداي گريه و شيون از آنان بلند شده بود. وقتي كه به مسجد نبوي رسيدند، بزرگ بانوي خاندان ابوطالب، دو سوي در مسجد را گرفت و خطاب به جدش، حضرت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله گفت: «اي جد من! خبر كشته شدن برادرم حسين را براي تو آورده ام». [1] .

دختران رسول خدا، به سوگ نشستند و ماتم عزاي سيدالشهداء را بر پا نموده، جامه هاي سياه بر تن كرده، و با اندوه فراوان به سوگواري پرداختند.


پاورقي

[1] مقرم، مقتل، ص 377 -374.