بازگشت

درخواست امام زين العابدين


يزيد ستمگر از امام زين العابدين عليه السلام خواست تا حاجتش را اظهار نمايد.آن حضرت عليه السلام فرمود: «از تو مي خواهم كه چهره ي پدرم را به من بنماياني و آنچه را از زنان گرفته اند، به آنان بازگرداني؛ زيرا ميراث پدران و مادران ما در ميان آنهاست و اگر مي خواهي مرا بكشي، پس همراه خانواده ام، كسي را بفرست تا آنان را به مدينه برساند».

گمان غالب اين است كه مقصود امام از ديدن سر پدرش اين بود كه يزيد، آن سر مبارك را به او بدهد تا آن را به خاك سپارد، ولي آن ستمگر، درخواستش را نپذيرفت؛ زيرا دستور داده بود تا آن را در همه ي نواحي كشور بگردانند تا پريشاني و هراس را ميان مردم منتشر سازد و عبرتي براي هر كسي گردد كه بر ضد او قيام مي كند. اما درخواست امام كه آنچه را كه از زنان گرفته بودند به آنان بازگردانند، منظور حضرت از اين مطلب، زيورآلات و ديگر اموالي را كه در روز كربلا از آنان به تاراج برده بودند نبود، بلكه حضرت مي خواست ميراثهاي نفيسي را كه از جدشان حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله به ارث برده بودند، به آنان باز گرداند؛ همچون عمامه، زره و شمشير آن حضرت و ديگر چيزهايي كه از مال، گرانقدرتر بودند.

آن ستمگر، سر به زير انداخت و درباره ي درخواست امام عليه السلام به فكر


فرورفت، سپس سر خود را بلند كرد و به آن حضرت گفت: «چهره ي پدرت را نخواهي ديد، ولي آنچه از شما گرفته شده است به شما بازگردانده مي شود و اما زنان را كسي جز تو باز نمي گرداند، من از كشتن تو صرف نظر كرده ام». [1] .


پاورقي

[1] عبداللَّه، مقتل الحسين. عوالم 445 -444 /17.