بازگشت

نماينده ي پادشاه روم


نماينده ي پادشاه روم، در مجلس يزيد بود، هنگامي كه سر امام را در برابر او ديد، از اين امر در شگفت شد و به او گفت: اين سر چه كسي است؟

- سر حسين است.

- حسين كيست؟


- فرزند فاطمه.

- فاطمه كيست؟

- دختر پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله.

- پيامبرتان؟

- آري.

وي از اين امر پريشان شد و بر او فرياد كشيد: «نابودي براي شما و براي دينتان باد! سوگند به حق مسيح كه شما بر باطل هستيد، نزد ما در يكي از جزيره ها، ديري است كه در آن سم اسبي وجود دارد كه مسيح بر آن سوار گشته بود،ما در هر سال از مسافت ماهها و سالها به سوي آن مي رويم و نذورات و اموالي را با خود مي بريم و بيش از آنچه شما كعبه ي خود را عظيم مي شماريد آن را تعظيم مي كنيم، واي بر شما!».

پس، خشمگين از نزد وي برخاست [1] ، در حالي كه آن منظره ي هولناك او را پريشان ساخته بود.


پاورقي

[1] مرآةالزمان، ص 101. الصراط السوي، ص 89.