بازگشت

بي تابي امام زين العابدين


امام زين العابدين عليه السلام وقتي جنازه ي پدر و جنازه هاي اهل بيت و يارانش را در بيابان افتاده ديد كه هيچ كس براي خاكسپاري آنان نمي شتابد، به شدت


بي تاب گشت. عمه اش زينب او را ديد و به تسليت دادن وي پرداخت و گفت:

«چرا تو را مي بينم كه خود را به خطر انداخته اي، اي باقيمانده ي جد و برادرانم! به خدا! اين عهدي از سوي خداوند براي جدّ و پدر تو مي باشد، خداوند با مردماني پيمان بسته كه فراعنه ي اين سرزمين، آنان را نمي شناسند، در حالي كه آنان نزد اهل آسمانها شناخته شده هستند. آنان اين اندامهاي جدا گشته و بدنهاي آغشته به خون را جمع مي كنند و به خاك مي سپارند، در اين سرزمين طف، پرچمي براي قبر پدرت سيدالشهداء بر مي افرازند كه هيچگاه آثارش كهنه نمي گردد و نشانه هايش با گذشت شبها و روزها، محو نمي شود، پيشوايان كفر و پيروان گمراهي، براي محو و نابودي آن خواهند كوشيد، ولي اثر آن جز بلندي روز افزون،چيزي نخواهد يافت». [1] .

نوه ي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله اندوه عميق ناشي از به خاك سپرده نشدن پدر را كه بر امام زين العابدين عليه السلام دست يافته بود، برطرف ساخت؛ زيرا آنچه را از پدر و برادرش شنيده بود به وي خبر داد كه جمعي از مؤمنان، آن بدنهاي پاك را به خاك خواهند سپرد و براي آنان پرچمي به پا خواهد شد كه هيچگاه اثرش محو نشود و جاويدان مي ماند تا آن وقت كه خداوند زمين و آنچه را كه بر آن است، وارث شود... پادشاهان اموي و عباسي براي محو و نابودي آن آثار، كوشيدند و خود را به زحمت انداخته، همه ي امكانات خويش را به كار گرفتند ولي كامياب نشدند و مرقد امام همچنان سرفراز بر بلنداي روزگار باقي ماند و خاطره اش همچنان گستره ي زمين را پر از نور و افتخار و شرف ساخت همچون برترين صورتي كه انسانيّت در همه ي دورانهايش به آن عزّت مي جويد.



پاورقي

[1] کامل الزيارات، ص 261، ب 88، ح 1.