«عبداللَّه بن اميرالمؤمنين عليه السلام كه مادرش ام البنين بود، به ميدان جهاد شتافت و با دشمنان به جنگ پرداخت، در حالي كه رجز مي خواند:



شيخي علي ذو لفخار الأطول

من هاشم الخير الكريم المفضل



هذا حسين بن النبي المرسل

عنه نحامي بالحسام المصقل



تفديه نفسي من اخ مبجل

يا رب فامنحني ثواب المنزل [1] .



«سرورم علي است، دارنده ي افتخار والا، از بني هاشم صاحب خير ارزنده و بخشنده».

«اين حسين است فرزند نبيّ مرسل كه با شمشير صيقل شده از او حمايت مي كنيم».

«جانم به فدايش باد كه چه برادر بزرگواري است! اي پروردگارم! ثواب منزلت را به من عطا فرما».

با اين رجز، به پدرش امام اميرالمؤمنين عليه السلام، دروازه ي شهر علم پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و وصيّ آن حضرت، افتخار نمود؛ همچنانكه به برادرش امام حسين، ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله افتخار مي كند و اينكه دفاع از وي نه به انگيزه ي برادري و خويشاوندي، بلكه بدين وسيله، رضايت خداوند و سراي آخرت را مي طلبد.

آن جوانمرد همچنان با شدت مي جنگيد تا اينكه ستمكار گناهكار، «هاني


بن ثبيت حضرمي» بر او حمله برد و او را به شهادت رساند. [2] .