بازگشت

شادماني ياران امام


ياران امام از مژده ي شهادت در خدمت ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله شادمان بودند، مورخان در مورد آنان سخناني را نقل كرده اند كه خردها را به شگفتي مي اندازد؛ مثلاً «حبيب بن مظاهر» به سوي يارانش خارج شد در حالي كه مي خنديد و در شادماني فرورفته بود. «يزيد بن حصين تميمي» بر او اعتراض كرده مي گويد: «اينك زمان خنديدن نيست؟!».

«حبيب» با ايماني عميق به وي پاسخ مي دهد: «كدام جايگاه از اين به شادماني شايسته تر باشد؟! به خدا! طولي نمي كشد كه اين ستمكاران با شمشيرهايشان بر ما خواهند تاخت و آنگاه حورعين را در آغوش مي گيريم» [1] .

«برير» نيز با «عبدالرحمن انصاري» به شوخي پرداخت، او از اين كار، در شگفت شد و به وي گفت: «اينك، زمان كار بيهوده نيست!!».

«برير» به وي پاسخ داد: «قوم من مي دانند كه نه در پيري و نه در جواني، كار بيهوده را دوست نداشتم، ولي من به آنچه با آن روبه رو مي شويم شادمان هستم، به خدا! ميان ما و حورعين فاصله اي نيست جز اينكه اينان با شمشيرهايشان بر ما بتازند و دوست دارم كه هم اينك بر ما بتازند» [2] .

در خانواده ي شهداي عالم همانند اين ايمان وجود ندارد كه از آتشفشانهاي عظيم يقين و معرفت و نيت راستين و اخلاصي بزرگ منفجر شده است... آنان به رستگاري در بهشتهاي جاودانگي همراه با پيامبران و صديقان، شادمان شدند و يقين داشتند كه به آسوده ترين مرگ، خواهند مرد، به بزرگترين مرگ در تاريخ بشريّت در همه ي نسلها و زمانها.



پاورقي

[1] کشي، رجال، ص 79 شماره 133.

[2] طبري، تاريخ 423 /5. البداية والنهاية 178 /8.