بازگشت

امام از مرگ خود سخن مي گويد


امام به خيمه اش آمد و شروع به وارسي شمشير خود و آماده كردن آن نمود، در حالي كه مي گفت:



يا دهر افٍ لك من خليل

كم لك بالاشراق والاصيل



من صاحب و طالب قتيل

والدهر لا يقنع بالبديل



و انما الامر الي الجليل

و كل حي سالك سبيل



«اي روزگار! واي بر تو كه چه دوستي هستي! و در بامداد و شامگاه چه بسيار است براي تو».

«از دوستان و طالبانت كه كشته مي شوند و روزگار، كسي را به عوض نمي پذيرد».

«همانا كار به پروردگار بزرگ وابسته است و هر زنده اي، راهي را در پيش مي گيرد».

امام با اين ابيات، از مرگ شخص شريفش سخن گفته، در حالي كه امام زين العابدين عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام در خيمه بودند. امام زين العابدين عليه السلام هنگامي كه سخن پدرش را شنيد، دانست كه چه مي خواهد، پس بغض گلويش را گرفت و خاموش ماند و- بنا به آنچه مي گويد- دانست كه بلا نازل شده است، ولي بانوي بني هاشم، هنگامي كه اين ابيات را شنيد با پريشاني دانست كه پاره ي تنش و باقيمانده ي خاندانش، به سوي مرگ عازم است و تصميم بر


شهادت دارد لذا بر خود مسلط شد و در حالي كه جامه اش بر زمين كشيده مي شد و چشمانش از اشك لبريز گشته بود، با كلمات بريده اي كه قطعات قلبش با آنها خارج مي شدند، خطاب به برادرش گفت: «چه داغ و چه اندوهي است! كاش مرگ، زندگيم را مي گرفت، اي حسين جان! اي سرورم! اي باقيمانده ي اهل بيتم! آيا تسليم شده و از زندگي نااميد شده اي؟ امروز (گويا)، جدم رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و مادرم فاطمه زهرا و پدرم علي و برادرم حسن عليه السلام در گذشته، اي باقيمانده ي گذشتگان و سرپرست بازماندگان» [1] .

امام با مهرباني به وي فرمود: «اي خواهرم! شيطان بردباريت را نابود نسازد».

حضرت زينب با چهره اي كه رنگش دگرگون شده و اندوه شديد قلب مهربان رنج كشيده اش را پاره پاره كرده بود، روي به برادر كرد و با درد و رنج به او گفت:«آيا تو خود را به ستم و چيره گي مي گيري كه آن اندوه مرا طولاني تر و قلبم را داغدارتر مي سازد».

آنگاه كه يقين پيدا كرد كه برادرش كشته مي شود، نتوانست شكيبايي خود را حفظ كند، پس گريبان خود را چاك زد و بر چهره ي خود كوبيد و بيهوش بر زمين افتاد [2] ديگر زنان نيز در آن گرفتاري سخت، با وي شريك شدند، حضرت ام كلثوم عليهاالسلام فرياد كشيد: «اي محمد! اي علي! اي مادرم! اي حسينم! بعد از تو ما تباه شده ايم».

آن منظره ي دردناك بر جان امام اثر كرد و قلب پاكش به اندوه و حسرت


نشست و روي به آن بانوان، از دختران وحي كرد و آنان را دستور به شكيبايي و تحمل بار اين محنت بزرگ داد و فرمود: «اي خواهرم! اي ام كلثوم! اي فاطمه! اي رباب! بنگريد، هرگاه من كشته شدم، بر من گريبان چاك نزنيد و بر چهره ي خود چنگ نيندازيد و سخن بيهوده نگوييد» [3] .

امام بزرگوار، انواع سخت و جانكاهي از محنتها و مصيبتها را تحمل فرمود كه به مقدار ايمانش به خداوند بود و هنوز از محنتي فارغ نشده بود كه با سيلي از محنتهاي بزرگ رو به رو مي شد كه انسان قادر به تحمل آنها نبود.


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، ص 112 -111.

[2] انساب‏الاشراف 393 /3. المنتظم 338 /5. البداية والنهاية 177 /8. السيدة زينب و اخبار الزينبيات، ص 21 -20.

[3] طبري، تاريخ 420 /5. انساب‏الاشراف 393 /3.