بازگشت

اشغال فرات


خطرناكترين كاري كه ابن سعد انجام داد، اشغال نمودن «رود فرات» بود؛ زيرا دستورات مؤكدي از فرزند مرجانه دريافت نمود كه آب را از امام حسين عليه السلام و اهل بيت و يارانش بازدارد تا قطره اي از آن ننوشند، آن گونه كه درباره ي عثمان بن عفان عمل شده بود.

وي نيرويي نظامي متشكل از پانصد سوار و به قولي چهار هزار سوار را به فرماندهي «عمرو بن حجاج» فرستاد، آنها همه ي شريعه ها و نهرهاي منشعب از رود فرات را اشغال كردند و راه رسيدن حضرت حسين عليه السلام و يارانش به آب را مسدود نمودند، گمان مي كنم اين اقدام سنگدلانه را به خاطر موارد ذيل اتخاذ كردند:

اول: براي اينكه به اردوگاه امام زيان برسانند تا هيچگونه توانايي يا مقاومتي براي جنگ نداشته باشند و نيروهاي عمرسعد دچار تلفات نشوند.

دوم: بستن راه در برابر هركسي كه مي كوشيد از راه آب به حضرت حسين عليه السلام ملحق شود.

سوم: زياده روي در دل خوشي و انتقامجويي از خاندان نبوت در برابر آنچه مسلمين در يوم الدار هنگام محاصره ي عثمان، نسبت به وي انجام داده و آب را بر او بسته بودند، اما حضرت حسين عليه السلام به اتفاق مورّخان، هنگام محاصره ي عثمان، آب را به او رسانده بود ولي امويان اين نيكوكاري را كه امام نسبت به آنان روا داشته بود، فراموش نمودند.

چهارم: ابن زياد اميدوار بود كه با اين اقدام، امام تسليم شود و دستورهايش را گردن نهد.


اينها بعضي از عواملي بودند كه ابن مرجانه را واداشتند تا دستور دهد فرات اشغال شود و آب، بر حضرت حسين و يارانش ممنوع گردد.

مورخان مي گويند: بستن آب بروي حضرت حسين، سه روز پيش از شهادت آن حضرت، صورت گرفت [1] ، از سخت ترين محنتهاي شديدي كه امام از آنها رنج برد، مشاهده ي كودكان و بانوان رسالت بود كه از درد كشنده تشنگي مي ناليدند؛ كودكان فرياد مي زدند: آب! آب!...

كودكان، قادر به مقاومت در برابر تشنگي نبودند وقتي به فرات نگاه مي كردند كه سرشار از آب بود و در آن هنگام فريادهايشان بيشتر مي شد. قلب امام به رحمت و دلسوزي نسبت به آن منظره ي هولناك، به درد مي آمد، لبان كودكان پژمرده شده و بدنهايشان از رمق افتاده و شير زنان شيرده خشك گرديده بود در حالي كه آن ستمگران از آب بهره مند مي شدند.

«انور جندي» مي گويد:



و ذئاب الشرور تنعم بالماء

و اهل النبي من غير ماء



يا لظلم الأقدار يظمأ قلب الليث

والليث موثق الاعضاء



و صغار الحسين يبكون في الصحراء

يا رب اين غوث القضاء



«گرگان شرور از آب بهره مند بودند در حالي كه خاندان پيامبر بدون آب به سر مي بردند».

«اين چه ستمي است كه سرنوشتها دارند، دل شير تشنگي مي كشد در حالي كه شير، اندامهايي استوار دارد».

«خردسالان حسين در صحرا مي گريستند، اي پروردگار! مدد رساني


قضا و قدر كجا باشد».

همه ي آيينها و مذاهب، منع كردن آب از كودكان و زنان را اجازه نمي دهند، خصوصاً شريعت اسلامي كه همه ي مردم را در آب و چراگاه، شريك قرار داده و آب نوشيدن از نهرهاي تملك گشته را جايز شمرده هر چند كه صاحبان آنها اجازه نداده باشند. و نيز سر بريدن حيوان زبان بسته را اگر تشنه باشد، بسيار مكروه دانسته است، ولي سپاه امويان اعتنايي به اين امر ننمود و هر آنچه شرايع و اديان حرام دانسته اند، مباح شمرد.

آن جفاكاران عمل نيكوكارانه ي امام را در حق پيشقراولان سپاهشان ناديده گرفتند؛ آن گروهي كه از هزار سوار به فرماندهي حر تشكيل مي شد و براي دستگيري امام و محاصره ي وي در صحرا بودند و تشنگي بر آنها دست يافته بود و نزديك به مرگ بودند، آن حضرت مي توانست آنان را با تشنگي نابود كند، ولي مروّت و رحمت آن حضرت نپذيرفت كه با آنان به سنگدلي عمل كند، پس به جوانانش دستور داد كه به همراه وي به آنان آب بدهند، همه ي آنان را آب داد و حتي دستور داد تا اسبانشان را نيز آب بدهند با وجود آنكه آن حضرت در وسط آن صحراي سوزان، خود به آب احتياج داشت، ولي آن نابكاران، اين مساعدت حضرت را ارج ننهادند و او را از آب، محروم ساختند و تمامي بانوان اهل بيت و نوادگان پيامبر صلي اللَّه عليه و آله را كه همراهش بودند، از آب محروم نمودند.


پاورقي

[1] مرآةالزمان في تواريخ الاعيان ص 89، و انساب‏الاشراف 389 /3.