بازگشت

امام با ابن سعد


امام، از ابن سعد خواست تا با آن حضرت ملاقات نمايد، او با بي ميلي


پذيرفت و شب هنگام با حضرت ديدار نموده جلسه اي محرمانه تشكيل داد كه جز حضرت عباس و حضرت علي اكبر از جانب حضرت حسين عليه السلام، كسي ديگر در آن حضور نداشت. همراه ابن سعد نيز حفص و غلام ابن سعد، در جلسه حاضر شدند. امام به وي فرمود: «اي فرزند سعد! آيا با من مي جنگي؟ آيا از خداوند نمي ترسي كه بازگشت تو به سوي اوست، من فرزند كسي هستم كه تو مي شناسي، آيا با من همراه نمي شوي و اينان را رها نمي سازي كه اين به خداوند تعالي نزديكتر باشد».

ابن سعد، عذرهاي پوچي آورد و گفت: مي ترسم خانه ام ويران شود.

- «من آن را باز مي سازم».

- مي ترسم با غم را از من بگيرند.

- «من بهتر از آن را در حجاز به تو مي دهم».

- من در كوفه، خانواده اي دارم، مي ترسم كه ابن زياد آنان را به قتل برساند.

امام هيچ گونه پاسخ مثبتي از او دريافت نكرد، بلكه از او، اصرار بر ستم و تعدي را ديد، پس او را نفرين كرد و فرمود: «تو را چه باشد، خداوند تو را به زودي در بسترت سر از تن جدا كند و در روز قيامت تو را نبخشد، به خدا! من اميدوارم كه تو از گندم عراق جز اندكي نخوري».

ابن سعد از آنجا دور شد، در حالي كه با تمسخر به امام مي گفت: «جو، برايم كافي باشد» [1] .



پاورقي

[1] البداية والنهاية 175 /8.