بازگشت

سخنراني امام حسين در مكه


هنگامي كه امام بر ترك حجاز و حركت به سوي عراق تصميم گرفت، دستور داد مردم را جمع كنند تا سخنراني تاريخي خود را در ميان آنان ايراد فرمايد. جمع كثيري از حجاج و مردم مكه، در مسجدالحرام نزد آن حضرت فراهم آمدند و حضرت، در ميان آنان به سخن ايستاد و سخنان خود را چنين آغاز فرمود:

«سپاس خداي را و آنچه را خدا خواهد آن شود و جز به خدا قدرتي نباشد و صلوات خداوند بر پيامبرش مرگ، بر فرزندان آدم رقم زده شده است همچون گردنبند برگردن دختر جوان. چه مشتاق گذشتگانم هستم همچون اشتياق


يعقوب به يوسف. و من در انتخاب شهادت، مخير شده ام و گويي مي بينم پاره هاي تنم را گرگان بيابان، ميان نواويس و كربلا آنها را از هم مي درند و شكمبه هاي خالي و شكمهايي گرسنه را از آنها پر مي كند، از روزي كه قلم زده شده است، گريزي نيست، رضاي خداوند، رضاي ما اهل بيت است كه بر آزمايش صبر مي ورزيم و پاداش صابران را به ما مي دهد. پاره ي گوشت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله از او دور نشود بلكه براي وي در حفيرة القدس فراهم مي آيد كه چشمش به آنها روشن گردد و وعده اش به واسطه آنان وفا شود، هان! هر كس جان خود را به راه ما مي بخشد و خود را براي ديدار خدا مهيا ساخته است، همراه ما حركت كند كه من در بامداد فردا حركت مي كنم، ان شاء اللَّه تعالي» [1] .

خطابه اي بليغ تر و اعجاب انگيزتر از اين خطابه نمي شناسم كه دعوت به حق و ناچيز شمردن زندگي براي خدا را در بردارد. در اين خطابه، اين نكات آمده است:

1- آن حضرت، از مرگ خويش خبر مي دهد و مرگ را خوشامد مي گويد و آن را زينتي براي انسان مي شمارد آنگونه كه گردنبند، گردن دختر جوان را زينت مي بخشد و اين تشبيه از دل انگيزترين و زيباترين تشبيهاتي است كه در كلام عرب آمده و طبيعي است، مرگي كه انسان بدان زيور يابد، همانا مرگ در راه خدا و حق است.

2- آن حضرت، اشتياق فراوان خود را به گذشتگان پاكش نشان مي دهد، آنها كه در راه خدا شهيد گشته بودند و اشتياق وي همچون اشتياق يعقوب به يوسف بود، آنگونه كه خود فرموده است.


3- حضرت خبر داده است كه خداي تعالي شهادت بزرگوارانه و مرگ شرافتمندانه در راه دفاع از حق و حمايت از اسلام، براي آن حضرت، برگزيده است.

4- آن حضرت، سرزمين پاكي را كه خون مباركش بر آن ريخته خواهد شد، معرفي فرمود كه آن جايي است ميان نواويس و كربلا و اعضايش در آنجا پاره پاره خواهد شد و نيزه ها بدن شريفش را از هم خواهند دريد.

5- حضرت، خبر داد كه گرگهاي درنده از وحشيان بني اميه و پيروانشان، هيچگاه آرام نخواهند نشست تا اينكه شكمهايشان از گوشت و خون آن حضرت پر شود و اين كنايه اي است از تسلط آنان بر امّت پس از كشتن وي و تلاش پيگير آنان در غارت نمودن ثروتها و اموال امّت.

6- امام خبرداد كه آنچه از مصيبتها و سختيها بر آن حضرت خواهد گذشت، امري است كه گريزي از آن نباشد؛ زيرا در مورد وي قلم زده شده و در علم خداوند جاري گشته و به هيچ صورت تبديل يا تغيير آنچه خداوند برايش مقدر فرموده است،ممكن نمي باشد.

7- امام، اعلام فرمود كه خداوند، رضايتش را به رضايت اهل بيت مقرون نموده و طاعتش را با طاعت آنان همراه ساخته و سزاوار است كه چنين باشد؛ زيرا آنان دعوت كنندگان به سوي دين خدا و راهنمايان بر رضاي او هستند و در راه او متحمل شدايدي گشته اند كه توصيف آنها ممكن نيست.

8- آن حضرت، يكي از صفات اهل بيت: را بيان فرمود كه همان صبر و شكيبايي آنان و تسلم در برابر امر خداوند در هر چيزي است كه از محنتها و مصيبتهاي عظيم بر آنها جاري مي شود و خداي تعالي، ثواب فراوان به آنان مي دهد و پاداش شكيبايان را به آنها مرحمت مي فرمايد.


9- امام عليه السلام خبرداد كه واقعيّت درخشان اهل بيت، ادامه ي ذاتي واقعيّت پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله مي باشد؛ زيرا آنان گوشت وي و فرعي از او هستند و فرع از اصل خويش متفاوت نمي گردد و چشم پيامبر صلي اللَّه عليه و آله در حفيرة القدس به عترتش، روشن خواهد گشت، آنها براي اداي رسالتش، شبها را بيدار ماندند و در دفاع از دينش، عظيم ترين جهاد را متحمل شده اند.

10- آن حضرت، مسلمانان را براي نبرد در كنار وي در صحنه هاي جهاد، دعوت فرمود و اينكه هر كس به همراه او حركت كند، جان خود را بخشيده و خويشتن را براي ديدار خداوند، مهيّا ساخته است.

اين نكات درخشان در سخنراني آن حضرت، بر اين دلالت دارند كه حضرتش از زندگي نااميد گشته و عازم مرگ شده و بر فداكاري، عزم بسته بود و اگر آن حضرت خواهان سلطنت بود، چنين مطالبي را مطرح نمي فرمود و لازم بود كه به همراهان خود وعده هاي شيرين و اميدهاي پر زرق و برق بدهد.

هيچيك از مردم مكّه و نه كسي از حُجاج، جز عده معدودي از مؤمنين، نداي امام را پاسخ ندادند، اين نشان دهنده ي اندك بودن بينش ديني و تخدير شدن آن جامعه و انحرافش از حق مي باشد.


پاورقي

[1] الحدائق الوردية 114 /1. مفتاح الافکار، ص 148. کشف الغمة 29 /2.