بازگشت

به سوي عراق


آه از اين دنيا! و دور باد اين زندگي در حالي كه دنيا بر كسي همچون فرزند رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله و ريحانه ي آن حضرت، تنگ مي شود و امواج غمها او را دست به دست مي كنند و نمي داند كه به كجا برود و به كجا روي آورد؛ زيرا خبرهايي دريافت داشته است كه يزيد ستمگر به مأمورانش دستور داده او را ترور كنند هرچند به پرده هاي كعبه آويزان شده باشد.

سبط پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله يقين پيدا كرده بود كه يزيد او را به حال خود نخواهد گذاشت و حتماً خونش را خواهد ريخت و حرمتش را خواهد شكست و اين مطلب را در موارد بسياري بيان فرموده بود، از آن جمله:

1- «جعفر بن سليمان ضبعي» روايت كرده كه آن حضرت عليه السلام فرمود: «به خدا مرا رها نخواهند كرد تا اين خون را- در اين حال به قلب شريفش اشاره نمود- از درونم خارج كنند و هرگاه اين كار را بكنند، خداوند كسي را بر آنها مسلط مي كند كه آنانرا ذليل سازد تا آنجا كه از كهنه ي كنيزان هم خوارتر شوند» [1] .

2- امام عليه السلام به برادرش «محمد بن حنفيه» فرمود: «اگر وارد لانه ي يكي از اين خزندگان شوم، مرا خارج خواهند ساخت تا بكشند» [2] .

3- «معاوية بن قره» روايت كرده كه حضرت حسين عليه السلام فرمود: «به خدا! به من ستم مي كنند آنگونه كه بني اسرائيل در روز شنبه، ستم كردند» [3] .


حيرت، بر امام مستولي شد و امواجي از حزن و اندوه، آن حضرت را فراگرفت. فضا در برابرش با ابرهاي تيره اي از مشكلات هولناك و حوادث سهمگين پوشيده گرديد؛ زيرا امام، اگر در مكه مي ماند، از ترور، هراسان بود، اگر به سوي عراق مي رفت،از اهل كوفه مطمئن نبود چون آنان به وي بي وفايي و خيانت خواهند كرد و امام، اين مطلب را به كسي كه او را در راه ديده بود، بيان كرد، «يزيد رشك» در اين باره روايت مي كند كسي كه با حسين برخورد كرده بود، گفت: من چادرهايي را ديدم كه در منطقه اي از صحرا، بر پا شده بودند، گفتم: اينها براي كيست؟

گفتند: اينها براي حسين عليه السلام هستند.

پس به سوي او رفتم و ديدم پيرمردي است كه قرآن مي خواند در حالي كه اشك برگونه ها و محاسنش سرازير است. به او گفتم: پدر و مادرم فدايت باد! اي فرزند دخت رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله! چه چيزي تو را به اين سرزمين و صحرايي كه كسي در آن نيست، آورده است؟ فرمود: اينها نامه هاي اهل كوفه به من است، من آنها را جز قاتلان خويش نمي بينم، وقتي اين كار را كردند ديگر هيچ حرمتي براي خدا باقي نخواهند گذاشت، مگر آنكه آنرا مي درند، خداوند هم بر آنان كسي را مسلط مي سازد كه خوارشان نمايد تا جايي كه از كهنه ي كنيزي هم پست تر گردند [4] .

آن حضرت، نسبت به اهل كوفه دلخوش نبود؛ زيرا از حيله و بي وفايي آنان آگاه بود كه آنها دشمناني بر ضد وي خواهند بود و همدست دشمنانش خواهند شد.


به هر حال، ما به بعضي از حوادثي كه در مكه پيش از سفر آن حضرت بر او گذشت، اشاره اي مي نماييم و انگيزه هاي هجرتش به عراق و ماجراهاي ميان راه را بيان مي كنيم.


پاورقي

[1] ابن‏کثير، تاريخ 169 /8 ابن‏عساکر، تاريخ 216 /14.

[2] بحار 375 /44.

[3] ابن‏عساکر، تاريخ 216 /14 ابن‏کثير، تاريخ 169 /8.

[4] ذهبي، تاريخ اسلام 11 /5. ابن‏کثير، تاريخ 169 /8. تذهيب التهذيب 856 /1. ابن‏عساکر، تاريخ 216 /14. الدرّالنظيم، ص 547.