بازگشت

روي گرداني از حجاز


در اينجا يك مطلب باقي مي ماند و آن اين است كه چرا امام در حجاز باقي نماند تا آنجا را جايگاهي براي شروع انقلاب خود قرار دهد؟ شايد علّت رد كردن آن از سوي حضرت، به موارد زير برگردد:

الف- محيط حجاز، با اندك بودن منابع اقتصادي روبه رو بود؛ زيرا معاويه، فقر و بينوايي را در آن گسترش داده بود و طبيعي است كه انقلاب به پشتيباني مالي زيادي نيازمند بود و با عدم وجود سرمايه در حجاز، امام چگونه مي توانست انقلاب خود را شعله ور سازد؟

ب- عدم وجود بينش سياسي در حجاز؛ زيرا اكثريت غالب آن از مسائل سياسي دوري گزيده بودند، در حالي كه عراق، مشعل آگاهي سياسي در سرزمينهاي عربي بوده است.

ج- حجاز، براي مركزيت انقلاب، مناسب نبود؛ زيرا پيوسته در معرض حمله ي نيروهاي اموي قرار داشت، به همين خاطر بود كه يزيد نيروهاي فراواني را براي جنگ با ابن زبير، به فرماندهي برادرش «عمرو بن زبير»، اعزام نموده بود.

د- حجاز، داراي پادگان نظامي نبود تا امام به آن پناه ببرد تا دفاع و حمايت از او را بر عهده گيرد.

ه- اكثريت غالب مردم حجاز نسبت به اهل بيت عليهم السلام كينه توز و نسبت به بني اميه متمايل بودند.

«ابوجعفر اسكافي» مي گويد: «اما اهل مكه، همگي با علي دشمني داشتند و همه ي قريش با وي مخالف و اكثريت مردم با بني اميه بودند» [1] .


امام علي بن الحسين عليه السلام مي فرمايد: «در مكه و مدينه بيست نفر هم دوستدار ما نيستند» [2] با وجود شايع بودن دشمني اهل بيت: در حجاز، چگونه امام آن را مقرّي براي خود انتخاب كند؟

امام، در حالي كه همه ي حجازيان مي ديدند و مي شنيدند، از آنجا خارج شد ولي آنان براي همراهي با وي نشتافتند و هيچيك از آنان، جز اهل بيتش، براي ياري و دفاع از آن حضرت، به دنبالش نرفتند.


پاورقي

[1] شرح نهج‏البلاغه، 103 /4.

[2] همان، ص 104.