بازگشت

مقدمه ي مؤلف


امام حسين عليه السلام در روز طف [1] ، كرامت انسانيّت را ساخت كه هر انساني بدان مي بالد. همين او را بس كه وي به تنهايي، در تاريخ اين دنيا، در راه آنچه ضميرش از گسترش حق و عدالت ميان مردم مي پذيرد، والاترين فداكاريها را تقديم نمود.

نمونه هاي فداكاري كه امام براي به پا كردن زندگي شرافتمندانه در اسلام، تقديم كرد، حيرت آفرين و شگفتي زا بود؛ زيرا وجدان جهان در برابرش به لرزه درآمد و اثري عميق از اندوه در درون دلها باقي گذاشت و حتي در دل كم احساس ترين انسانها، مؤثّر واقع شد.

مطلب مهمّي كه مسأله ي حضرت حسين به آن ممتاز گرديد، پايداري اعجاب انگيز آن حضرت در برابر حوادث هولناك مي باشد؛ زيرا امام با صبري بي كران مسلّح بوده و آنگونه كه مورخان مي گويند، محنتهاي كوبنده را كه پي درپي به سوي آن حضرت روي مي آوردند، با رضايت و تسليم در برابر امر خدا،


استقبال مي نمود، بدون اينكه هيچگونه نشانه اي از نشانه هاي ضعف و درماندگي بر او ظاهر شود و هرگاه فاجعه اي صبرشكن بر او وارد مي شد، لبانش به سخن ايمان عميقي كه از برجسته ترين ذاتيات آن حضرت گرديد، باز مي شدند و مي گفت:

«هوَّنَ ما نزل بي انّه بعين اللَّه...؛ بودن در ديد خداوند، آنچه بر من وارد شده است را آسان كرده است»..

اين ايمان، همان راز اعجاز و سرّ جاودانگي در كار حسين است كه با نمونه هاي والايش مدرسه اي براي نسلها باقي مي ماند تا راه را براي آنها روشن كند و عطيه اش را فراوان گرداند،، در حالي كه همچنان سخاوتمندانه، سرچشمه هاي خير و اصلاح را جوشان سازد تا آنگاه كه خداوند، زمين و آنچه را كه بر آن است، وارث شود.

روز طف، به حق، صحنه اي از ارزشهاي والايي بود كه با وفاداري و اخلاص و از خود گذشتگي تميّز پيدا كرد. اين روز، اختصاصي به مسلمانان يا گروهي از آنها ندارد بلكه متعلّق به همه ي ملتهاي جهان و مردم روي زمين است كه با الهام و بينش و آزادگي، آنان را از بند بندگي و بردگي بيرون مي كشد.

رسالت حسين، پيروز شد و همراه با يارانش، در عرف جامعه ي انسان، به عنوان نخستين پرچمداران حق و عدالت ميان مردم جاي گرفت كه ديگر، چيزي بلندتر و اعجاب انگيزتر از اين پيروزي وجود ندارد.

هنوز روز طف، با سوگها و اندوههايش به پايان نرسيده بود كه مردم، با


اشتياق به سوي آشنا شدن با مسائل اين حادثه، روي آوردند، حادثه اي كه افتخاري را براي اسلام و عزتي را براي مسلمين به ثبت رساند، به طوري كه علما و نويسندگان از گروههاي مختلف، بدان توجه كردند و در رأس آن سري از حوادث جهاني كه جريان تاريخ را دگرگون ساختند، قرار گرفت.

پيشينيان، به عنوان موضوعي مستقل اهتمام ورزيدند و همه ي امور و مسائل دقيق آن را به نگارش آوردند و از ميان آنان، مورخ بزرگ اسلامي، «ابومخنف، سوط بن يحيي بن مخنف ازدي» [2] است كه كتابي به نام «مقتل الحسين» تأليف نمود. طبري در آنچه از حوادث كربلا ثبت و ضبط نموده، به وي استناد كرده است، هر چند نسخه ي چاپ شده ي منسوب به وي با روايات طبري كه از او نقل نموده، مطابقت نمي كند و گمان غالب آن است كه اين كتاب مربوط به شخص ديگري است كه درباره مقتل حضرت حسين عليه السلام تأليف نموده و به وي نسبت داده شده است.


از جمله كساني كه در مقتل حضرت حسين عليه السلام تأليف نموده اند، «نصر ابن مزاحم بن سيار تميمي كوفي» است [3] كه اثري از اين كتاب در كتابخانه هايي كه به آنها مراجعه نموديم، ديده نمي شود. واقدي، محمد بن زكريا و جابر بن يزيد» و ديگران از شخصيتهاي آن روزگاران نيز بيش از شصت تأليف، همگي با عنوان «مقتل الحسين» نوشته اند ولي ما با وجود تتبع و جستجوي فراوان در كتابخانه ها، هيچيك از آنها را به دست نياورديم و شايد بعضي از آنها در كتابخانه هاي خارجي كه سرشار از كتابهاي خطي عربي است، پيدا شوند.

در اين جلد، بحث ما درباره ي زندگي امام حسين عليه السلام به پايان مي رسد، در حالي كه كوششي سخت و دشوار در مراجعه به كتابهاي خطي عربي و فيلمهاي تهيه شده اي كه از خارج آورده شده و در كتابخانه ي امام اميرالمؤمنين عليه السلام و كتابخانه ي امام حكيم و كتابخانه ي امام كاشف الغطاء، فراوان يافت مي شوند، تحمل نمودم و خواننده، نام آن كتابها را كه بدانها مراجعه نمودم، در حاشيه ي كتاب، ملاحظه مي نمايد و با وجود اين جستجوي خسته كننده، مدعي نيستم كه موضوع را به


طور كامل دريافته و يا بر آن احاطه پيدا نموده ام چرا كه- بنابر اعتقاد خود- در مطالعاتم پيرامون امام حسين عليه السلام به چيزي جز پرتوهايي كم فروغ از شخصيت بزرگش در اثر خود دست نيافتم، شخصيتي كه تاريخ او را در هداياي فكري و اجتماعي اش به مردم شناسانده است كه شناخت كامل آن شخصيت يا چيزي نزديك به آن، نيازمند مراجعه به كتابهاي خطي عربي موجود در خارج است.

به هر حال، اين كتاب، جز صفحه اي از زندگي امام حسين عليه السلام و نمونه اي مختصر از زندگي پاك آن حضرت كه هر انساني بدان افتخار مي كند، چيزي ديگري نيست.

و پيش از آنكه اين مقدمه را به پايان برسانم، سپاس فراوان خود را نسبت به بزرگ مرد نيكوكار، «حاج رشاد عجينه»، تكرار مي نمايم به جهت احساني كه در تأليف اين كتاب به اين جانب نموده و انفاقي كه در چاپ آن از مبرات پدر مرحومشان، «حاج محمد جواد عجينه» داشته است و از خداوند متعال مسئلت دارم كه ثواب جزيل اين عمل را به ايشان عنايت فرمايد و نيز وظيفه ي من است كه ذكر خيري داشته باشم از الطافي كه «حضرت حجّة الاسلام، برادر علّامه ام، شيخ هادي قرشي» در مراجعه به بسياري از منابعي كه به موضوع ارتباط دارد و ملاحظات ارزشمند ايشان در بسياري از مباحث نسبت به من داشته است. خداوند خود، پاداش اين كار را بر عهده خواهد داشت كه او توفيق دهنده است.

نجف اشرف 16/ صفر/ 1396 ه. ق باقر شريف قرشي



پاورقي

[1] طفّ: ساحل دريا، يکي از نامهاي کربلاست، به اين اسم ناميده شده چون در ساحل فرات قرار گرفته است. «مجمع البحرين».

[2] «ابومخنف»، روايت کننده‏اي آگاه به سيره‏ها و اخبار است. او، شيعه و از اهل کوفه بود که فضيلت تدوين بيشتر حوادثي که در روزگار او جريان داشت، به وي برمي‏گردد. خاورشناسان او را مورد ستايش قرار داده‏اند. «موسين» مي‏گويد: «اگر ابومخنف چيزي نمي‏نوشت، تاريخ، زيان بزرگي مي‏کرد».

«فلهوزن» مي‏گويد: «طبري، قسمتهاي بسيار بزرگي از روايت ابومخنف راوي محقق را براي ما حفظ کرده به همين خاطر قديمي‏ترين و بهترين مطلبي را که يک نويسنده عرب- تا آنجا که ما مي‏شناسيم- نوشته، حفظ نموده است».

«پل»، خاورشناس، در دائرةالمعارف اسلامي بريتانيا 399 /1 مي‏گويد: «ابومخنف 32 رساله در تاريخ، از حوادث مختلفي که در قرن اوّل هجرت اتفاق افتاده نوشته است که طبري بيشتر آنها را براي ما حفظ نموده است».

شرح حال مفصل ابومخنف در معجم‏الادباء 41 /17، تاج‏العروس 105 /6 (ط ق)، فوات‏الوفيات 225 /3 رقم 405، النجاشي، ص 320، رقم 875 فهرست طوسي، ص 204، رقم 584 الذريعة 348 /1، يافت مي‏شود.

[3] «نصر بن مزاحم» از مورخان پيشين شيعه است که از کتابهاي وي «الجمل»، «اخبار المختار الثقفي»، «وقعة صفين»، «النهروان» و غيره مي‏باشد، بعضي از نويسندگان شرح حال وي، او را متهم کرده‏اند که از غلات شيعه بوده و گفته‏اند: «وي انساني منحرف و به دور از حق» بوده است، خطيب بغدادي در تاريخ خود 283 -282 /13 اين مطلب را ذکر کرده، در حالي که ابن ابي‏الحديد در مورد او گفته است: «وي انساني مثبت است که نقلي صحيح و غير منسوب به ميل شخصي دارد».

شرح حال وي در ميزان الاعتدال 253 /4 رقم 9046 لسان الميزان 157 /6، رقم 551، الذريعة 147 /1، زرکلي، الاعلام 350 /8 و روضات الجنات، وجود دارد.