بازگشت

نديمان يزيد


يزيد، جمعي از فرومايگان و بي بند و باران را برگزيد و شبهاي سرخش را ميان آنها به ميگساري و رامشگري مي گذراند، در رأس نديمانش، شاعر مسيحي بي بند و بار يعني «اخطل»، قرار داشت كه آن دو باهم به ميگساري مي پرداختند و به آواز گوش فرا مي دادند، هر وقت قصد سفر مي كرد او را به همراه خود مي برد. [1] هنگامي كه يزيد به هلاكت رسيد و امر خلافت به «عبدالملك بن


مروان» رسيد، او را به خود نزديك ساخت، او بدون اجازه بروي وارد مي شد در حالي كه قبايي از خز بر تن داشت و زنجيري طلايي از گردنش آويزان بود و شراب از ريشش مي چكيد [2] .


پاورقي

[1] الاغاني 170 / 7.

[2] الاغاني 299 و 290 و 288 / 8.