بازگشت

گستاخي و بي بند و باري


معاويه، به گستاخي و بي بند و باري، معروف بود. «ابن ابي الحديد» مي گويد: «معاويه در زمان عثمان، بسيار بي بند و بار و معروف به هر زشتكاري بود. وي در روزگار عمر، اندكي از ترس وي پنهانكاري مي كرد، ولي جامه هاي حرير و ديبا مي پوشيد و در ظرفهاي طلا و نقره مي نوشيد و بر قاطرهايي كه


زينهايي به طلا آراسته داشتند، سوار مي شد، در حالي كه لباسهايي از ابريشم و ديبا بر تن داشت، در آن هنگام جوان بود و غرور جواني و آثار آن و مستي قدرت و حكومت در سر داشت، كتابهاي سيره درباره او نوشته اند كه وي در زمان عثمان در شام، شراب مي نوشيد...

همچنين در اينكه وي آواز مي شنيد و از آن طرب مي كرد و براي آن صله مي داد نيز جاي خلاف نيست و پسرش يزيد از او اثر گرفت و پيوسته ميگساري مي كرد و بسيار بي بند و بار و لجام گسيخته بود. كه همه خلفاي اموي از اين شيوه تأثير گرفتند.

جاحظ مي گويد: يزيد، يعني پسر معاويه، هيچگاه بدون مستي شام نمي كرد و بدون خماري به بامداد نمي رسيد، عبدالملك بن مروان هر ماه يك بار مست مي شد و ديگر نمي دانست كه در آسمان است و يا در آب... وليد بن عبدالملك يك روز در ميان، شراب مي نوشيد و سليمان بن عبدالملك در هر سه شب، يك شب را به شراب اختصاص مي داد. هشام، هر شب جمعه شراب مي نوشيد و يزيد بن وليد و وليد بن يزيد پيوسته به لهو و لعب و ميگساري مي پرداختند. اما يزيد بن وليد، تمام وقت او ميان دو حالت مستي و خماري مي گذشت و هيچگاه بدون يكي از اين دو حالت يافت نمي شد و مروان بن محمد، هرشب سه شنبه و شب شنبه شراب مي نوشيد» [1] .

در سال 119 ه. هشام بن عبدالملك، وليد را اميرالحاج كرد. وي سگهايي را درون صندوقهايي برد كه يكي از آن صندوقهاي حامل سگ، برزمين افتاد... وي همچنين گنبدي را حمل مي كرد كه به اندازه خانه كعبه درست كرده


بود تا آن را بر روي كعبه قرار دهد و نيز همراه خود شراب برده بود. وي مي خواست كه آن گنبد را بالاي كعبه بگذارد و در درون آن بنشيند ولي همراهانش او را ترساندند و گفتند: ما از دست مردم بر تو و بر خودمان ايمن نيستيم، آنگاه وي از اين كار صرف نظر نمود [2] .

هنگام خلافت وليد بن يزيد، «علي بن عباس» بر او وارد شد در حالي كه «ابن شراعه» را از كوفه آورده بودند، وي بي مقدمه به او گفت: «به خدا! به دنبال تو نفرستاده ام تا از تو درباره كتاب خدا و سنّت رسولش بپرسم...».

ابن شراعه خنديد و گفت: اگر تو درباره آنها از من مي پرسيدي، مرا الاغ مي يافتي.

- من دنبال تو فرستاده ام تا از تو درباره قهوه (يعني شراب) بپرسم، براي من از شراب بگو؟

- امير المؤمنين هرچه مي خواهد بپرسد.

- درباره آب چه مي گويي؟

- از آن چاره نيست والاغ بامن در آن شريك است.

وي همچنين درباره نوشيدنيها از او مي پرسيد تا اينكه به شراب رسيد و به او گفت: درباره شراب چه مي گويي؟

- آخ! آن، دوست جان من است.

- توبه خدا، دوست جان من هستي [3] .

وليد، به عامل خود در كوفه پيغام داد و از او خواست بي بند و باران


و شاعران بي شرم را براي وي بفرستد تا آنچه را از فسق و بي حيايي مايه لهو وي شود، از آنان بشنود. اين در حالي بود كه همه دستگاههاي حكومتش، از لذّت جويي و شهوتراني وي را مورد تمسخر قرار مي دادند. وي به والي خود در خراسان نامه نوشت و از او خواست تا بربطها و طنبورهايي را برايش بفرستد. يكي از شاعران معاصرش اورا مورد استهزا قرارداده گفته است:



ابشر يا امين اللَّه!

ابشر بتباشير



بأبل يحمل المال

عليها كالأنابير



بغال تحمل الخمر

حقائبها طنابير



فهذا لك في الدنيا

وفي الجنة تحبير [4] .



«اي امين خدا! تو را مژده باد! مژده باد و تو را به مژده هايي!».

«شتراني كه بر آنها اموال و مواد غذايي فراوان حمل مي شود».

«قاطرهايي كه بارشان شراب و بارهاي بسته آنها طنبور است».

«اين در دنيا از آن تواست و در بهشت نيز آراستگي باشد».

لذّت جويي و لهو و لعب در جامعه عرب حاكم شد و مردم، تن به فسق و فجور دادند. از ظرايفي كه در اين خصوص نقل مي شود اين است كه پير مردي را نزد هشام بن عبدالملك آوردند در حالي كه زناني خواننده، شراب و بربط همراه وي بودند. هشام گفت: طنبور را بر سر او بشكنيد. آن پيرمرد به گريه افتاد، يكي از حاضران به وي گفت: شكيبايي پيشه كن. آن پيرمرد به وي گفت: فكر مي كني به خاطر ضربه خوردن مي گريم؟ من از اين گريان شدم كه


وي بربط را حقير شمرد و آن را طنبور ناميد! [5] .

راه و رسم امويان درهمه دورانهايشان، ادامه راه و رسم معاويه بود كه لهو و لعب و بي بندوباري را در همه مناطق گسترده ساخت تا اصالت امّت را نابود سازد و بينش ديني و اجتماعي اش را از ميان بردارد.


پاورقي

[1] التاج في اخلاق الملوک، ص259 - 258.

[2] طبري، تاريخ 210 - 209/ 7.

[3] نهاية الارب 93/4. عقد الفريد 457 - 456 / 4.

[4] طبري، تاريخ 225 - 224 / 7.

[5] طبري، تاريخ 204 - 203 / 7.