بازگشت

پيراهن عثمان


معاويه، با مكر و حيله خود، دل ساده لوحان و ساده انديشان از اهل شام را به اندوه و افسوس بر عثمان به آتش كشيد؛ زيرا وي پيراهن خون آلود عثمان را بر منبر به نمايش مي گذاشت و آنها گريه و زاري سرمي دادند. وي، واعظان را به كار گرفت و آنان اين موضوع را بزرگ كرده مردم را به گرفتن انتقام خون وي دعوت مي كردند و هرگاه اندوهشان بر او آرام مي گرفت، ابن عاص با تمسخر و استهزا به او مي گفت: «حرّك لها حوارها تحن؛ براي اين ماده شتر، فرزندش را حركت ده، به آه و ناله مي افتد» [1] .

معاويه نيز پيراهن عثمان را براي آنها بيرون مي آورد و آنان بار ديگر اندوهگين مي شدند. آنان قسم خورده بودند كه جز براي احتلام، آب به بدنشان نرسد و سوگند خوردند كه به زنان نزديك نشوند و بر رختخواب نخوابند مگر اينكه قاتلان عثمان را بكشند [2] .

دلهاي آنان در آتش اشتياق به جنگ براي گرفتن انتقام وي، مي سوخت. معاويه، ذهن آنان را به اين فكر انباشته بود كه علي مسؤول ريختن خون اوست وي قاتلانش را پناه داده است. آنها (به جايي رسيده بودند كه) معاويه را براي جنگ تشويق مي كردند و بيش از او براي جنگ عجله داشتند.



پاورقي

[1] اين مثلي است که بدين معنا که: بعض از غمها را به ياد او بياور تا به هيجان افتد (م).

[2] ابن اثير، تاريخ 277/3.