بازگشت

عايشه و ام سلمه


واقعاً شگفت آور بود كه عايشه به سوي «ام سلمه» بشتابد و از او بخواهد كه با امام مبارزه نمايد! با وجود اينكه مي دانست ام سلمه تا چه اندازه نسبت به امام، دوستي و احترام قايل بود. و اين امر دلالت دارد بر اينكه عايشه از جهتهاي فكري هووهايش از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله - آگاهي نداشته است. هنگامي كه عايشه با ام سلمه ملاقات كرد، با نرمش و ملايمت به وي گفت: «اي دختر ابواميّه! تو


نخستين مهاجر از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و بزرگترين مادران مؤمنين هستي و پيامبر خدا، از خانه تو براي ما قسمت مي نمود و جبرئيل بيشتر درخانه تو بود...».

«ام سلمه»، چشم بر او دوخت و با شك و ترديد به وي گفت: «اين حرفها را براي چه مي گويي؟».

عايشه فريبكارانه به وي گفت: «مردم از عثمان خواستند كه توبه كند و هنگامي كه توبه كرد، اورا در حالي كه روزه بود، در ماه حرام كشتند و من تصميم گرفته ام كه به سوي بصره خارج شوم در حالي كه زبير و طلحه همراه من هستند، پس تو نيز با ما خارج شو، شايد خداوند اين امر را به وسيله ما اصلاح نمايد!!...».

«ام سلمه» وي را پند داد و موضعگيريها و مخالفتش با عثمان را به يادش آورد و او را از تمرّد در برابر ابن عم رسول خدا صلي الله عليه و آله بر حذر داشته گفت: «اي دخت ابوبكر! آيا به خونخواهي عثمان برخاسته اي؟!! به خدا سوگند! تو از شديدترين مردم بر ضد وي بودي و جز «نعثل»، او را به نام ديگري نمي ناميدي، تو را چه به خون عثمان؟ عثمان مردي از بني عبد مناف است و تو زني از بني تيم بن مره، واي بر تو اي عايشه!! آيا برضد علي؛ عموزاده رسول خدا صلي الله عليه و آله سر به شورش بر مي داري در حالي كه مهاجرين و انصار با وي بيعت نموده اند؟!....».

«ام سلمه» فضايل و مناقب علي و قرب منزلتش نسبت به رسول خدا را به عايشه ياد آور مي شد در حالي كه «عبداللَّه بن زبير» سخنش را مي شنيد و اين امر، وي را به خشم آورد و ترسيد كه ام سلمه، عايشه را از تصميمش منصرف سازد، پس بر او بانگ زد: «اي دخت ابواميّه! ما دشمني تو را نسبت به خاندان زبير دانسته ايم».

«ام سلمه» او را نهيب زد و بر او فرياد كشيد: «به خدا قسم! تو و پدرت اورا


وارد مي سازيد و خارج نمي نماييد!! آيا طمع داري كه مهاجرين و انصار، پدرت زبير و دوستش طلحه را بپذيرند در حالي كه علي بن ابيطالب زنده باشد و او مولاي هر مؤمن و مؤمنه است».

ابن زبير به وي گفت: «ما هيچ وقت اين را از رسول خدا صلي الله عليه و آله نشنيده ايم».

«ام سلمه» گفت: «اگر تو نشنيده باشي، خاله ات عايشه آن را شنيده است، او همينجاست از او بپرس وي شنيده است كه پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمود: علي در حيات و مماتم خليفه من بر شماست، هركس او را نافرماني كند، مرا نافرماني كرده است؟ اي عايشه! اين را گواهي مي دهي يا خير؟...».

عايشه نتوانست انكار كند، پس گفت، «آري، به خدا...».

«ام سلمه» به نصيحت كردن عايشه ادامه داد و گفت: «اي عايشه! در اندرون خويش از خدا پروا كن و بر حذر باش از آنچه رسول خدا تو را از آن برحذر داشته بود تو همراه سگان «حوأب» مباش، زبير و طلحه تورانفريبند كه آنها در برابر خداوند، سودي به تو نخواهند رساند...» [1] .

عايشه، نصيحت ام سلمه را نشنيد و به احساسات خود پاسخ مثبت داد و بر مخالفت با امام، اصرار ورزيد!

«ام سلمه» جريان حوادثي را كه در مكّه اتفاق افتاد، براي امام نوشت و آن حضرت را از فتنه جويان با خبر ساخت [2] .


پاورقي

[1] الفتوح 283 - 282/2 (چاپ دار الندوة الجديدة).

[2] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 218 - 217 /6 (چاپ اسماعيليان).