بازگشت

شهادت طفل شيرخوار


در بحارالانوار و نفس المهموم و برخي از مقاتل ديگر آمده است كه چون امام حسين (ع) جوانان و دوستان خود را كشته ديد خود به ميدان جنگ آمد و فرياد زد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله في اغاثتنا؟» يعني؛ آيا كسي هست كه دفع دشمن از حرم رسول خدا (ص)


كند؟ آيا خداپرستي هست كه در راه كمك به ما از خدا بترسد؟ آيا فريادرسي هست كه به اميد ثواب خدا ما را ياري كند؟

اين فرياد به گوش زنان رسيد و صداي شيون آنها بلند شد، امام (ع) بر در خيمه آمد و به زينب فرمود: «ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه»، فرزند صغيرم را بياور تا با او وداع كنم!

چون آن فرزند را گرفت و خواست تا او را ببوسد، حرملة بن كاهل اسدي تيري به جانب آن طفل رها كرد كه آن فرزند را ذبح كرد، و آن شاعر عرب در اين باره گفته:



و منعطف أهوي لتقبيل طفله

فقبل منه قبله السهم منحرا



يعني براي بوسيدن طفل خود خم شد اما تير پيش از وي بر گلوگاه آن طفل بوسه زد. در اين وقت امام (ع) به زينب فرمود: «اين طفل را بگير،» سپس دستهاي خود را زير خون گلوي آن طفل گرفته و چون دست او پر شد آن خون را به طرف آسمان پاشيد و فرمود: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله». يعني؛ آنچه اين مصيبت را بر من آسان مي سازد آن است كه در ديدگاه خدا (و براي او) است.

ابوالفرج و ديگران گفته اند: مادر اين طفل شيرخوار، رباب دختر امري ءالقيس بن عدي كلبي بود (و البته اين امري ءالقيس غير از آن امري ءالقيس بن حجر كندي شاعر معروف است) كه مادر سكينه نيز بوده و اين رباب همان زني است كه از آن حضرت (ع) نقل شده كه درباره ي او و دخترش سكينه فرموده است:



لعمرك انني لاحب دارا

تكن فيها السكينة و الرباب



احبهما و ابذل جل مالي

و ليس لعاتب عندي عتاب



يعني؛ به جان تو سوگند كه من براستي دوست دارم خانه اي را كه در آن سكينه و رباب (نام) باشد.

من اين دو را دوست دارم و مال خود را در راهشان بذل مي كنم و كسي هم نمي تواند در اين باره مرا سرزنش كند. [1] .

و اين رباب همان زني است كه چون به مدينه بازگشت يك سال بيشتر زنده نبود، و اشراف قريش به خواستگاري او آمدند ولي او گفت: «ما كنت لاتخذ حموا بعد رسول


الله»، پس از رسول خدا (ص) پدرشوهري نخواهم گرفت.

و برخي نيز گفته اند كه به مدينه بازگشت و يك سال بر قبر امام حسين بماند و زير سقف و سايه هم نرفت، و پس از يك سال از شدت اندوه و غصه در فراق شوهر بزرگوارش از دنيا رفت.

ابوالفرج در أغاني گويد: كه او فاضل ترين زنان عصر خود بود و اين اشعار هم از او در مرثيه ي امام حسين (ع) معروف است كه گفته:



ان الذي كان نورا يستضاء به

بكربلا قتيل غير مدفون



سبط النبي جزاك الله صالحة

عنا و جنيت خسران الموازين



قد كنت لي جبلا صعبا ألوذ به

و كنت تصحبنا بالرحم و الدين



من لليتامي و من للسائلين و من

يعني و يأوي اليه كل مسكين



و الله لا ابتغي صهرا بصهركم

حتي أغيب بين الرمل و الطين [2] .



يعني؛ آن كس كه نوري بود و مردم از وي روشنايي مي گرفتند در كربلا كشته شد و او را دفن نكردند، اي دختر زاده ي پيغمبر، خدا تو را پاداش خير دهد از ما، و ترازوي تو سنگين برآيد، براستي كوهي سخت بودي كه به آن پناه مي بردم و تو با مهرباني و دين مصاحبت ما مي داشتي، اكنون كيست كه يتيمان و سائلان را رسيدگي كند؟ و كيست كه به سويش رو كنند و هر مسكين درمانده اي به او پناه برد؟ به خدا سوگند من با كسي پيوند ازدواج نبندم پس از شما تا آن وقت كه در خاك و شن پنهان شوم! [3] .

شيخ مفيد گفته: كه امام (ع) در جلوي خيمه نشسته، و در اين حال فرزندش عبدالله را كه طفلي بود نزد او آوردند و آن حضرت او را بر دامن خود نشانيد پس مردي از بني اسد تيري به سوي آن طفل پرتاب كرد كه او را ذبح كرد.



هل راحم يرحم الطفل الصغير فقد

جف الرضاع و ما للطفل مصطبر



هل من نصير محام أو اخي حسب

يرعي فما حاموا و ما نصروا



شاه در گفتار و كودك گرم خواب

كه ز نوك ناوكش دادند آب






در كمان تيري نهاده حرمله

اوفتاد اندر ملائك غلغله



جست چون تير از كمان شوم او

پرزنان بنشست بر حلقوم او



شه كشيد آن تير و گفت اي داورم

داوري خواه از گروه كافرم



نيست اين نوباوه ي پيغمبرت

از فصيل ناقه كمتر در برت



از هشام بن محمد كلبي روايت كرده اند كه گويد: امام حسين (ع) متوجه فرزندش كه طفلي بود، شد كه از شدت تشنگي گريه مي كرد، پس دست آن طفل را گرفت و فرمود: «يا قوم ان لم ترحموني فارحموا هذا الطفل.» يعني؛ اي قوم اگر به من رحم نمي كنيد به اين طفل رحم كنيد!

پس مردي تيري به سوي او پرتاب كرد كه آن طفل را ذبح كرد، و امام حسين (ع) كه چنان ديد گريست و فرمود: «اللهم احكم بيننا و بين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا». يعني؛ خدايا حكم كن ميان ما و مردمي كه ما را خواندند تا ياريمان كنند و ما را كشتند.

در اين وقت ندايي از آسمان آمد كه «دعه يا حسين فان له مرضعا في الجنة» يعني؛ اي حسين او را واگذار كه دايه اي در بهشت دارد.

و ابن نما گفته كه امام (ع) آن طفل را در كنار كشتگان اهل بيت خود نهاد.

محمد بن طلحه در مطالب السئول از كتاب الفتوح نقل كرده است كه امام (ع) فرزند صغيري داشت كه تيري آمد و آن طفل را كشت، پس او را به خون آغشته كرد و با شمشير خود زمين را كند، و بر او نماز بگذاشت و به خاك سپرد.



شه آمد بر كفش طفل صغيري

عيان شد در كنار مه ستاره



بگفتا با سپه گر مجرمم من

ندارد جرم طفل شيرخواره



چو ابن سعد بشنيد اين سخن را

به تير انداختن كردي اشاره



ز شصت حرمله تيري رها شد

ز گوشش تا بگوشش گشت پاره



و در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده است: «السلام علي عبدالله بن الحسين الطفل الرضيع، المرمي الصريع، المتشحط دما، المصعد دمه في السماء، المذبوح بالسهم في حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدي و ذويه.».


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، (ترجمه)، ص 87.

[2] اغاني، ج، ص.

[3] از اين اشعار و حالات او معلوم مي‏شود محبت طرفيني بوده و امام (ع) هم جا داشته که او را آن چنان دوست بدارد.