بازگشت

شاعر ديگري اين مرثيه را سروده






چون عمود آهنين فرقش شكافت

باز بن ملجم سر حيدر شكافت



كشتي اسلام شد بي بادبان

غلغله افتاد در هفت آسمان






گرد غم بر عالم امكان نشست

پشت شاه كربلا درهم شكست



قبله ي اهل وفا از صدر زين

سرنگون افتاد بر روي زمين



ناله ي «أدرك أخا» زو شد بلند

بر سرش آمد امام ارجمند



ديد آن بدر تمامش منخسف

در ميان خاك و خون يا للاسف



منفصل اعضاي او از همدگر

همچه آيات كتاب دادگر



بسته از خون نقش در اوراق او

«لن تنالوا البر حتي تنفقوا»



گفت اي پشت و پناه و ياورم

اي علمدار سپاه و لشكرم



آه از اين قامت دلجوي تو

حيف از اين دست و اين بازوي تو



رفت از بي دستيت كارم ز دست

از غم مرگ تو پشت من شكست



اي دريغا شد اميدم نااميد

بي برادر گشتم و قدم خميد