بازگشت

از شيخ العراقين






صف دشمن دريدي همچو كرباس

بيامد بر سر بالين عباس



فرودآمد ز زين آن با جلالت

چه پيغمبر ز معراج رسالت



به دامن برگرفت آنگه سرش را

همي بوييد خونين پيكرش را



برآورد از دل تفديده آهي

كه سوزانيد از مه تا به ماهي



بگفتش كي سپه دار - قبيله

ز مرگ تو مرا كم گشت حيله



شكستي پشتم اي شمشاد قامت

نمي يابد درستي تا قيامت