بازگشت

با حسن بن علي چه كردند؟


در زمان امام حسن (ع) نيز هنگامي كه آن حضرت روي مصالح و حكمتهايي كه به تفصيل در تاريخ زندگاني آن حضرت نگاشته ايم صلح با معاويه را پذيرفت، آن همه اهانتها و آزارها را به آن حضرت نموده و در ساباط مدائن به خيمه ي آن حضرت هجوم برده و هر چه در آن بود غارت كرده و خنجر به ران او زدند و آزارهاي ديگري كه موجب شد تا آن بزرگوار سخنراني كند و درد دل خود را اين گونه بازگو كند:

«اري و الله معاوية خيرا من هؤلاء، يزعمون انهم لي شيعة ابتغوا قتلي و انتهبوا ثقلي و


احذوا مالي...» [1] .

و آنجا كه در حضور معاويه بر فراز منبر رفته مي فرمايد: «فاقسم بالله لو ان الناس بايعوني و اطاعوني و نصروني لاعطتهم السماء قطرها و الارض بركتها و لما طمعت فيها يا معاوية» [2] .

طبرسي (ره) در كتاب احتجاج به سند خود از سالم بن الجعد روايت كرده كه مردي از ما به نزد امام حسن (ع) رفت و آن بزرگوار را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و گفت: «يا ابن رسول الله صلي الله عليه و آله اذللت رقابنا، و جعلتنا معشر الشيعة عبيدا ما بقي [معك]رجل؟» يعني؛ اي فرزند رسول خدا ما را سرافكنده و خوار كردي، و ما شيعيان را تا مردي وجود دارد برده ي ديگران كردي؟

امام (ع) فرمود: «براي چه؟» آن مرد گفت: «بدان جهت كه كار را به اين طاغوت واگذار كردي؟»

امام (ع) فرمود: «و الله ما سلمت الامر اليه الا اني لم اجد انصارا، و لو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري حتي يحكم الله بيني و بينه، ولكني عرفت اهل الكوفة و بلوتهم، و لا يصلح لي منهم ما كان فاسدا، انهم لا وفاء لهم و لا ذمة في قول و لا فعل، انهم لمختلفون و يقولون لنا، ان قلوبهم معنا، و ان سيوفهم لمشهورة علينا». [3] يعني؛ به خدا سوگند من كار را به معاويه واگذار نكردم جز بدان جهت كه ياوري نيافتم، و اگر ياراني مي يافتم شب و روز با او مي جنگيدم تا وقتي كه خدا ميان من و او حكم كند، ولي من مردم كوفه را شناختم و آزمودم، و آنها كه فاسد هستند براي من به كار نيايند اينان پاي بند به عهد و قول و كردار خود نيستند، اينان رفت و آمد مي كنند و به ما سخناني در وفاداري مي گويند، و دل هايشان با ماست ولي شمشيرهاشان با دشمنان ما است.

در روايت خرائج راوندي است هنگامي كه مردم خواستند با امام حسن (ع) بيعت كنند حضرت به آنها فرمود: «و الله ما وفيتم لمن كان خيرا مني فكيف تفون لي؟» يعني؛ به خدا سوگند شما با كسي كه بهتر از من بود وفاداري نكرديد چگونه با من وفاداري


خواهيد كرد؟

و سپس داستان روانه كردن مرد كندي و فريب خوردن او از معاويه را روايت كرده تا آنجا كه امام مجددا مردم را مخاطب ساخته و فرمود: «قد اخبرتكم مرة انه لا وفاء لكم انتم عبيد الدنيا...» [4] .

و روايات ديگري كه در شرح حال امام مجتبي (ع) و تاريخ زندگاني آن حضرت به تفصيل نگاشته ايم.


پاورقي

[1] احتجاج طبرسي، ص 148، يعني؛ من به خدا سوگند معاويه را بهتر از اين مردم براي خود مي‏بينم، اينها که خيال مي‏کنند شيعه‏ي من هستند ولي نقشه‏ي قتل مرا کشيده و اثاثيه‏ام را غارت کرده و مالم را مي‏برند.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 22، يعني؛ سوگند مي‏خورم که اگر مردم با من بيعت مي‏کردند و فرمانبرداريم کرده و ياريم مي‏نمودند آسمان باران خود را به ايشان مي‏داد و زمين برکت خود را؛ و تو هيچ‏گاه در خلافت طمع نمي‏کردي.

[3] احتجاج طبرسي، ص 149.

[4] بحارالانوار، ج 44، ص 43.