بازگشت

سخنراني عبيدالله بن زياد در كوفه


پسر زياد آن شب را تا صبح نخوابيد و به تدبير امور و طرح و برنامه ريزي كارهاي آينده پرداخت و نزديكان و هواداران بني اميه را طلبيد و با آنان به مشورت و نظرخواهي پرداخت و چون صبح شد مردم را در مسجد كوفه جمع كرده و پس از سخنراني حكم يزيد را درباره ي حكومت خود بر شهر كوفه به اطلاع مردم رسانده و به تهديد و تطميع آنها پرداخت. و سپس به زير آمد و به دارالاماره رفت، و به گفته ي برخي دستور داد جمعي از مردم كوفه را دستگير كرده و به قتل برسانند. [1] .

پس از آن دستور داد بزرگان و سرشناسان شهر را حاضر كرده و گفت: «نام سرشناسان و هواخواهان يزيد و هر كه از مردم خوارج كه ميان شما هستند، و آن دسته از نفاق پيشه گاني كه كارشان ايجاد دو دستگي و پراكندگي در ميان مردم است براي من بنويسيد. پس هر كه از ايشان را نزد ما آورد در امان است، و هر كه نامشان را ننوشت بايد ضمانت كند و به عهده گيرد كه كسي از آنان را كه مي شناسد و تحت نظر او هستند با ما مخالفت نكند و ياغيگري بر ما ننمايد، و اگر اين كار را نكرد ذمه ي ما از او بري است، و خون و مالش بر ما مباح و حلال است. و هر رئيسي و بزرگ محله اي در ميان مردم آشناي خود، از دشمنان يزيد كسي را بشناسد و به ما معرفي نكند و او را نزد ما نياورد بر در خانه ي خود به دار آويخته خواهد شد و بهره اش از بيت المال لغو خواهد گرديد.»

چون روز ديگر شد مجددا به مسجد آمد و با ارعاب و تهديد بيشتري سخنراني زير را ايراد كرد: «براستي كه كار حكومت جز با سخت گيري و نرمي بدون ناتواني رو به راه نشود و من چنانم كه بي گناه را به خاطر گناهكار و حاضر را به جرم غايب، و دوست را به خاطر ارتباط با دوست ديگر دستگير خواهم كرد.».

در اين موقع مردي به نام اسد بن عبدالله برخاست و گفت: «اي امير اين سخن تو بر خلاف گفتار خداي تعالي است كه مي فرمايد: «و لا تزر وازرة وزر اخري» يعني؛ هيچ كس بار گناه ديگري را بر دوش نمي گيرد.».

عبيدالله در پاسخ اين مرد سخني نگفت و به زير آمد.



پاورقي

[1] حياة الامام الحسين (ع)، ج 2، ص 360.