بازگشت

عكس العمل حاكم كوفه


حاكم كوفه كه در آن زمان نعمان بن بشير بود كه معاويه او را پس از عبدالرحمن بن حكم به حكومت آن شهر منصوب كرده بود. وي با اينكه از هواداران عثمان و طرفداران امويان بود ولي با خلافت يزيد هم موافق نبود، و بعد از هلاكت يزيد هم به عبدالله بن زبير پيوست، و جزء ياران او در جنگ كشته شد.

روي همين اصل، با اينكه از اين ماجرا و بيعت مردم با مسلم اطلاع داشت، چنان اهميتي به آنچه مي گذشت نمي داد. شايد در دل نيز بي ميل نبود. از اين رو است كه مي نويسند وقتي به او پيشنهاد كردند كه در برابر مسلم شدت عمل نشان دهد و او را به ضعف و ناتواني متهم نمودند پاسخ داد: «لئن اكون ضعيفا و أنا في طاعة الله احب الي من ان اكون قويا في معصية الله، و ما كنت لا هتك سترا ستره الله.» يعني؛ در نزد من محبوبتر است كه ناتوان باشم و در راه اطاعت خدا باشم از اينكه قوي و نيرومند باشم ولي در راه نافرماني خدا، و من هرگز پرده اي را كه خدا پوشانده نمي درم.

برخي از نويسندگان اين ماجرا را دليل بر آن نقلي گرفته اند كه مي گويند مسلم بن عقيل وقتي وارد كوفه شد به خانه ي مختار بن ابي عبيده ثقفي رفت و ميهمان او گرديد و آنجا را محل فعاليت خويش قرار داد، و اين كار را دليل بر دورانديشي و تدبير مسلم دانسته و گفته اند علت انتخاب خانه ي مختار، و سستي نعمان بن بشير در برخورد با مسلم اين بود كه مختار داماد نعمان بن بشير بود و دختر نعمان كه نامش عمرة بود همسر مختار بود، و از اين رو نعمان بن بشير در مورد مسلم كه ميهمان دامادش بود سخت گيري نمي كرد.

علت ديگري نيز كه براي اين كار ذكر كرده اند اينكه نعمان بن بشير از انصار مدينه و از خزرجيان بود، و روي همان تعصبهاي قومي و قبيله اي، دل خوشي از معاويه و يزيد و به طور كلي از امويان، كه هر روز به نحوي انصار مدينه را مورد آزار و بي مهري خود قرار مي دادند، نداشت.

هر چه بود نعمان بن بشير چندان سخت گيري و حدتي در برابر آنچه مي گذشت از خود نشان نمي داد، و تنها عكس العمل عمومي كه از او نقل شده، كه آن هم ممكن است به خاطر تظاهر به انجام وظيفه و اسقاط تكليف نسبت به پست و منصبي كه داشته است بوده باشد، سخنراني زير است كه در نزد مردم كوفه ايراد كرد و پس از حمد و ثناي الهي


گفت: «اي بندگان خدا بترسيد از خدا و به سوي فتنه و دودستگي نشتابيد زيرا كه در فتنه مردان كشته شوند، و خونها ريخته شود، و مالها به زور گرفته شود. همانا من با كسي كه با من نجنگد جنگ نخواهم كرد، و كسي كه بر من يورش نبرد با او درنيايم، و خفته ي شما را بيدار نكنم، و بيهوده متعرض شما نشوم، و به صرف بهتان و بدگماني و تهمت شما را در بند نيندازم. ولي اگر شما روبه رو و آشكارا به دشمني با من برخيزيد و بيعت خود را بشكنيد، و با پيشواي خود در صدد مخالفت برآييد، سوگند به آن خدايي كه جز او شايسته ي پرستشي نيست تا دسته ي شمشير در دست من است شما را به آن مي زنم اگر چه ياوري نداشته باشم، آگاه باشيد. همانا من اميدوارم آن كس كه از شما حق را بشناسد بيشتر از كسي باشد كه باطل او را به هلاكت كشاند.»

عبدالله بن مسلم حضرمي كه هم سوگند با بني اميه و از هواداران ايشان بود برخاست و گفت: «اي امير اين جرياني كه پيش آمده و مي بيني جز به ستم و خونريزي اصلاح پذير نيست، و آنچه تو در اين باره انديشيده اي رأي ناتوانان است!»

نعمان به او گفت: «اگر در پيروي از خدا ناتوان باشم نزد من محبوبتر است از اينكه از نيرومندان در نافرماني باشم.» سپس از منبر به زير آمد.