بازگشت

سخنان عابس بن شبيب شاكري


از كساني كه در مجلس مسلم بن عقيل حاضر شد و نامه ي امام (ع) را استماع نمود عابس بن شبيب شاكري بود، او مردي بااخلاص و شجاع و از شيعيان و ارداتمندان خاندان رسول خدا (ص) بود كه در روز عاشورا نيز به شرحي كه در جاي خود مذكور خواهد شد پس از رشادتهايي كه كرد به شهادت رسيد.

عابس پس از استماع مضمون نامه ي امام (ع) برخاست و پس از حمد و ثناي الهي اظهار داشت: «اما بعد فاني لا اخبرك عن الناس، و لا اعلم ما في انفسهم، و ما اغرك منهم، و الله لاحد ثنك عما انا موطن نفسي عليه، و الله لأجيبنكم اذا دعوتم، و لأقاتلن معكم عدوكم، و لا ضربن بسيفي دونكم حتي القي الله لا اريد بذلك الا ما عند الله» يعني؛ من از ديگران چيزي نمي گويم، و از درون آنها آگاه نيستم، و از طرف آنها وعده اي كه موجب فريب شما باشد نمي دهم، و به خدا سوگند من فقط آنچه را خود بر آن دل نهاده و تصميم دارم به شما مي گويم، به خدا سوگند من چنانم كه هر گاه بخوانيدم اجابت مي كنم، و به كمك شما با دشمنانتان مي جنگم، و با شمشير خود در راه شما شمشير مي زنم تا آن گاه كه خدا را ديدار كنم، و از اين كار هدفي جز پاداش الهي ندارم.

پس از سخنان عابس، حبيب بن مظاهر اسدي برخاست و گفت: «رحمك الله قد قضيت ما في نفسك بواجز من قولك» يعني؛ خدايت رحمت كند كه آنچه را در دل داشتي با كوتاهترين سخن بيان كردي.

سپس ادامه داد و گفت: «و انا و الله الذي لا اله الا هو علي مثل ما هذا عليه.» يعني؛ و من نيز سوگند به آن خدايي كه جز او معبودي نيست همانند او هستم.

و به دنبال اين دو سعيد بن عبدالله حنفي هم مانند آنها سخن گفت. [1] .

صدق گفتار اين سه نفر در روز عاشورا معلوم شد كه با چه عشقي و ايماني تا لحظه ي


آخر در راه ياري امام (ع) پايداري كردند و سخنان آموزنده و تاريخي آنها در لحظات پايان عمر و هنگام شهادت ضرب المثل و زينت بخش تاريخ نينوا گشت. كه در جاي خود انشاءالله تعالي خواهيم خواند.


پاورقي

[1] ابومخنف، ط قم، ص 100، تاريخ طبري، ج 4، ص 64.