بازگشت

روايات بر طبق نقل اميرالمؤمنين


احمد بن حنبل در كتاب مسند خود به سندش از عبدالله بن نجي از پدرش كه از صاحب منصبان علي (ع) بود نقل مي كند در سفري كه به همراه آن حضرت به سوي صفين مي رفتند گويد هنگامي كه اميرالمؤمنين (ع) به محاذي نينوا رسيد ناگاه صدا زد: «اصبر اباعبدالله، اصبر اباعبدالله بشط الفرات» يعني؛ صبر كن ايا ابا عبدالله! صبر كن اي ابا عبدالله! در كنار شط فرات!

راوي گويد كه من عرض كردم: «داستان چيست؟» امام فرمودند: «روزي بر رسول خدا (ص) درآمدم و مشاهده كردم كه آن حضرت از ديدگان اشك مي ريزد، گفتم: اي پيامبر الهي آيا كسي شما را به خشم آورده كه اشك از ديدگان شما فرو مي ريزد؟ فرمودند: «نه، بلكه جبرئيل پيش از اين از نزد من برخاست و براي من نقل كرد كه حسين را در كنار شط فرات خواهند كشت.» راوي گويد: كه حضرت به من فرمود: «مي خواهي از تربت او بتو بدهم تا آن را ببويي؟» گفتم: «آري،» سپس دست دراز كرد و مشتي از خاك برگرفته و به من داد و من خودداري نتوانسته و اشك از ديدگانم سرازير شد. [1] .

به همين مضمون بيش از بيست روايت ديگر از ذهبي و طبراني و خوارزمي و طبري


و ابن حجر هيتمي و عسقلاني و سيوطي و ديگران نقل شده است. [2] .

در ملحقات احقاق الحق از كتاب شرف النبي عبدالملك بن محمد خرگوشي نقل كرده كه اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: روزي رسول خدا (ص) به ديدن ما آمد و ما براي او مقداري حريره درست كرديم و زني هم براي ما ظرفي شير و مقداري كره و خرما هديه آورد و ما آنها را نزد آن حضرت گذارديم و رسول خدا (ص) مقداري از آنها را خورد. سپس براي او آب وضو آوردم و وضو گرفته، رو به قبله ايستاده و مقداري دعا خواند و سپس به سجده رفت و همانند باران اشك مي ريخت، ولي هيبت آن حضرت مانع از آن بود كه ما چيزي در اين باره بپرسيم تا اينكه حسين (ع) آمد و خود را بر سينه ي رسول خدا (ص) انداخت و عرض كرد: «پدرجان ديدم كاري كردي كه پيش از آن نكرده بوديد؟»

پيامبر فرمودند: «پسرم من امروز وضع شما را كه ديدم خيلي مسرور شدم، ولي حبيب من جبرئيل بر من نازل شد و از آنچه بر سر شما مي آوردند به من خبر داد و گفت شما را خواهند كشت. و من براي شما به درگاه خدا دعاي خير كردم.»

«قال الحسين: فمن يزورنا و يتعهد قبورنا؟ يعني؛ حسين (ع) عرض كرد: «پس چه كسي به زيارت ما آمده و به قبرهاي ما سركشي مي كند؟» پيامبر فرمودند: «طائفة من امتي يريدون بري وصلتي اذا كان يوم القيامة زرتهم بالموقف و اخذت اعضدهم فانجيتهم من اهواله و شدائده.» [3] يعني؛ گروهي از امت من كه نيكي و پيوند مرا خواستارند و چون روز قيامت شود من در آن موقف به ديدار آنها رفته و بازوانشان را مي گيرم و از هول و سختي هاي آن روز نجاتشان مي دهم.

در همان كتاب از علامه گنجي شافعي در كفاية الطالب به سندش از شيبان بن محزم كه عثماني (يعني از طرفداران عثمان بن عفان) بوده نقل مي كند كه گفته است من در سفري به همراه علي (ع) بودم و چون امام به كربلا رسيد فرمود: «يقتل في هذا الموضع شهداء ليس مثلهم شهداء الا شهداء بدر.» يعني؛ در اين سرزمين شهيداني كشته خواهند شد كه همانند آنها شهيداني جز شهداي بدر نخواهند بود.



پاورقي

[1] احقاق الحق، ج 72، 11.

[2] احقاق الحق، ج 11، ص 376 - 372.

[3] ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 379 - 376. و نظير اين روايت را ابن قولويه در کتاب کامل الزيارة، ص 58 نيز روايت کرده است.