بازگشت

در ماجراي غم انگيز تبعيد ابوذر


شمه اي از داستان تبعيد ابوذر غفاري به شام و ربذه و سختيهاي فراواني را كه اين صحابي بزرگ رسول خدا (ص)به جرم حق گويي و دفاع از قوانين قرآن و شرع مقدس اسلام در زمان عثمان بن عفان متحمل شد در جلد اول زندگاني امام حسن (ع) به رشته ي تحرير درآورديم. [1] در آنجا گفته شد كه عثمان دستور داده بود تا هنگام تبعيد ابوذر كسي از مردم مدينه او را بدرقه نكند و با آن رادمرد بزرگ اسلام به عنوان يك ماجراجوي خرابكار محكوم به تبعيد و مخالف با دولت اسلامي رفتار شود.

اما اميرالمؤمنين (ع) به منظور خنثي كردن اين توطئه خائنانه و قدرداني از مقام والاي ابوذر غفاري به اين دستور ظالمانه و برخلاف حق و عدالت وقعي ننهاد و هنگام تبعيد و اخراج آن رادمرد الهي در حالي كه دو فرزندش حسن و حسين (ع) و برادرش عقيل و برادرزاده و دامادش عبدالله بن جعفر و يار باوفايش عمار بن ياسر را نيز همراه خود آورده بود به صورت علني و آشكار براي توديع و بدرقه ابوذر بيرون آمد و خود را به او رساند و با او به گفتگو پرداخت و هر كدام از آنها درباره ي آن دستور ظالمانه سخناني گفتند كه در تاريخ ثبت شده و ما نيز در جاي خود به طور مشروح نقل كرده ايم. [2] .

و از آن جمله سخنان امام حسين (ع) بود كه هنگام توديع و خداحافظي به او گفت: «يا عماه ان الله تعالي قادر ان يغير ما تري، و الله كل يوم هو في شأن، و قد منعك القوم دنياهم دينك، فما أغناك عما منعوك و احوجهم الي ما منعتهم فاسئل الله الصبر و النصر و استعذ به من الشجع و الجزع فان الصبر من الدين و الكرم، و ان الشجع لا يقدم رزقا و الجزع لا يؤخر اجلا.» يعني؛ عمو جان براستي كه خداي تعالي اين قدرت را دارد تا اين وضعي را كه مشاهده مي كني تغيير داده و دگرگون كند، و خداوند هر روز در كاري است، و اين مردم را دنيايشان از تو بازداشت و تو نيز دين خود را از آنها دريغ داشتي،


پس چه بي نيازي تو، از آنچه ايشان از تو بازداشتند و چه نيازمندند آنها به آنچه تو از ايشان دريغ داشتي، پس از خدا شكيبايي و پيروزي درخواست كن، و به درگاه خدا از حرص و جزع پناه ببر، كه صبر و پايداري لازمه ي دينداري و بزرگواري است؛ و حرص روزي انسان را زياد نكند، و بي تابي اجل انسان را به تأخير نيندازد.

ابوذر كه در آن وقت سنين پيري را مي گذرانيد با شنيدن سخنان امام حسين (ع) و ديگران گريست و آنها را مخاطب ساخت و گفت: «رحمكم الله يا اهل بيت الرحمة، اذا رأيتكم ذكرت بكم رسول الله (ص) مالي بالمدينة سكن و لا شجن غيركم، اني ثقلت علي عثمان بالحجاز كما ثقلت علي معاوية بالشام، و كره ان اجاور اخاه و ابن خاله بالمصرين فافسد الناس عليهما، فسيرني الي بلد ليس لي به ناصر و لا دافع الا الله، و الله ما اريد الا الله صاحبا، و ما اخشي مع الله وحشة». يعني؛ اي خاندان رحمت خدايتان رحمت كند كه من هر گاه شما را مي بينم به ياد رسول خدا (ص) مي افتم، من در مدينه خاندان و محبوبي جز شما ندارم، من در سرزمين حجاز براي عثمان سنگين بودم همان گونه كه در شام براي معاويه ثقيل بودم، و خوش نداشت من مجاور برادر و دايي زاده اش در دو شهر ديگر [3] باشم، مبادا مردم را بر آن دو بشورانم، پس به همين منظور مرا به سرزميني تبعيد كرد كه در آنجا ياور و مدافعي جز خداي يكتا نداشته باشم، و من هم جز خداوند صاحب و مددكاري نخواهم، و با وجود خداوند وحشتي ندارم.

به دنبال اين سخنان بود كه اميرالمؤمنين (ع) و همراهان آن حضرت به خانه هاي خود بازگشتند و مأموران عثمان ابوذر را به تبعيدگاه او يعني «ربذه» بردند.عثمان نيز كه از ماجرا خبر شد كسي را نزد اميرالمؤمنين فرستاد، به آن حضرت اعتراض كرد كه چرا دستور مرا ناديده گرفته و به مروان دشنام دادي و حضرت نيز پاسخ او را گفته، و چون به آن حضرت عرض كرد: «بايد به همان گونه كه به مروان دشنام داده اي او نيز تو را دشنام دهد.».

حضرت خشمناك شد و فرمود: «چنين چيزي نخواهد شد.».

و از جاي برخاست، و بالاخره پس از گفتگوها و رفت و آمد و وساطت جمعي از مهاجر و انصار منجر به مصالحه گرديد كه شرح آن را ابن ابي الحديد و ديگران


نوشته اند. [4] .


پاورقي

[1] زندگاني امام حسن (ع)، بخش چهارم.

[2] زندگاني امام حسن (ع)، بخش چهارم.

[3] منظور از دو شهر ديگر بصره و مصر است که در بصره عبدالله بن عامر دايي‏زاده‏ي عثمان حکومت داشت، و در مصر عبدالله بن ابي‏سرح برادرش حاکم بود.

[4] شرح ابن ابي‏الحديد، ج 2، ص 376 - 375. حياة الامام الحسن، باقر شريف، ج 1، ص 285.