بازگشت

حبيب بن مظاهر


حبيب بن مظاهر، از قبيله بني اسد و از بزرگان كوفه محسوب مي شد. او از نظر كمالات نفساني و موقعيت اجتماعي افضل شهداي (غير بني هاشم) كربلا بود. حبيب از اصحاب پيامبر (ص) و حافظ قرآن و از حاملان علوم علوي و از مجاهدان تمامي جنگ هاي اميرالمؤمنين (ع) و از اصحاب خاص آن حضرت بوده است. [1] .

حبيب در قبيله خود شخص با نفوذي بود. او قبل از روز عاشورا به قبيله بني اسد رفت، و از آنان دعوت كرد فرزند پيامبر (ص) را ياري نمايند. و موفّق شد نود نفر از آنان را به همراه خود به سوي كربلا حركت دهد.

وقتي عمر بن سعد از اين موضوع مطلّع گرديد چهار صد نفر براي جلوگيري از آنان مأمور كرد. بين آنها جنگ سختي به وقوع پيوست و مردان بني اسد شبانه از خوف شبيخون به قبيله خود بازگشتند. [2] .

براي شناخت حبيب از نظر ايمان به هدف و ولايت اهل بيت، كافي است جملاتي را كه خطاب به كوفيان بيان كرده است مرور كنيم.

او هنگام عزيمت به ميدان نبرد چنين گفت: «هان اي مردم! به خدا سوگند در روز حساب نزد خدا، بد قومي خواهند بود آنان كه فرزندان پيامبر خود و خويشان و اهل بيت او و مردان خداپرست اين شهر را كه در سحرها به عبادت برخاسته و بسيار به ياد خدا بوده اند، به شهادت برسانند.» [3] .

و در رجزهايي كه مي خوانيد نيز اين معنا، كاملاً ظاهر بود. او با حمله به دشمن چنين مي خواند: «منم حبيب بن مظاهر، سواري جنگي در وقتي كه جنگ شعله مي كشد! شما در عدد زيادتر هستيد، ولي حق عالي و ظاهر با ماست. شما در وفاي به پيمان، حيله گر و غدّار هستيد ولي ما با وفا و بردباريم. حق با ما بوده و تواناتر از شما هستيم و دليل ما بسيار روشن است.» [4] .

آنگاه كه حبيب به شهادت رسيد، انكساري در چهره امام حسين (ع) پيدا شد و كلمه استرجاع به زبان جاري كرد و فرمود:

خدا تو را بركت دهد اي حبيب، چقدر صاحب فضل بودي كه قرآن را در يك شب ختم مي كردي! [5] .

حضور شخصيت بزرگي همانند حبيب بن مظاهر در تثبيت موقعيت نهضت حسيني و مشروعيت آن از نظر اجتماعي و ديني حايز اهميّت بود.


پاورقي

[1] ابصار العين في انصار الحسين عليه و عليهم السلام، ص 56.

[2] ابصار العين في انصار الحسين عليه و عليهم السلام، ص 56.

[3] تاريخ طبري، ج 4، ص 316.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 26؛ مقتل الحسين (ع)، الخوارزمي، ج 2، ص 22.

[5] موسوعه کلمات الامام الحسين (ع)، ص 446، به نقل از معالي السبطين، ج 1، ص 376 و ينابيع المودّة، ص ‍ 415.