بازگشت

اشرف الانبيا محمد بن عبدالله


حضرت محمّد (ص) برترين شخصيّت عالم امكان، مكرّم ترين فرزند آدم (ع) نزد خداي سبحان و حبيب پروردگار عالميان است. و اوّلين كسي خواهد بود كه در روز قيامت حُلّه بهشتي بر تن مي نمايد و در بالاترين جايگاه بهشت قرار مي گيرد. و براي هر كس كه شايستگي داشته باشد شفاعت مي كند. همچنين محمد (ص) اَفضل انبيأ الهي و خاتم ايشان محسوب مي گردد. [1] .

پيامبر (ص) مي فرمايد:

«قالَ لي جِبرائيل (ع): قَلَبْتُ الاَْرْضَ مَشارِقَها وَ مَغارِبَها، فَلَمْ اَجِدُ رَجُلاً اَفْضَلَ مِنْ مُحَمّدٍ...» [2] .

جبرئيل (ع) به من گفت: شرق و غرب عالم را زير و رو كردم و برتر از محمد (ص) كسي نيافتم.

بهترين راه براي شناخت جايگاه حضرت محمّد (ص) نزد باري تعالي و برتري او نسبت به انبيأ سلف، مراجعه به قرآن كريم است.

خوارزمي (ره) در اين باره از قول اهل تذكّر و تفكّر مي نويسد: «حبيب خدا (محمد (ص» بر خليل خدا (ابراهيم (ع» برتري داشت، زيرا خليل (ع) از خداوند متعال براي خود و اهل بيتش طلب طهارت نفس نمود: وَاجْنُبْني وَ بَنِيَّ اَنْ نَعْبُدَ الاَْصْنام [3] ؛ (پروردگارا) من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار؛امّا به محمّد (ص) بدون درخواست او داده شد:

اِنّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيتِ؛ [4] .

خداوند مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.

ابراهيم (ع) از خداي سبحان درخواست بهشت كرد: «وَاجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ» [5] ؛ امّا به پيامبر (ص) بدون درخواست او داده شد: «اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ». [6] .

ابراهيم (ع) از خداي متعال طلب هدايت كرد: «اِنّي ذاهِبٌ اِلي رَبّي سَيَهْدِين» [7] امّا خداي سبحان نسبت به پيامبر (ص) فرمود: «وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً» [8] .

ابراهيم (ع) گفت: «وَالّذي اَطْمَعُ اَنْ يَغْفِرَ لي خَطيئَتي يَوْمَ الدّينِ» [9] ؛ امّا درباره پيامبر (ص) خداي كريم فرمود: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأخَّر». [10] .

همچنين حضرت محمّد (ص) بر موسي كليم برتري داشت، زيرا موسي (ع) از خداي متعال درخواست شرح صدر نمود: «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري». [11] اما به پيامبر اسلام (ص) بدون مسألت عطا شد: «اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ». [12] .

موسي (ع) در حقّ قومش فرمود: «فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ» [13] ، امّا محمّد (ص) درباره اُمتش فرمود: «اَللّهمَ اِهْدِ قَومي فَاِنّهُم لا يَعْلَمُونَ». [14] .

موسي (ع) از خداي سبحان طلب رضايت كرد: «وَ عَجِلْتُ اِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضي» [15] ، امّا خداي متعال درصدد خشنودي حضرت محمد (ص) بود: «وَ لَسَوفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرضي». [16] .

حضرت موسي (ع) معراجش كوه طور بود، امّا حضرت محمد (ص) معراجش بيت معمور و به مركز نور بود. موسي (ع) عصايش را به سنگ زد و آب جوشيد، امّا محمد (ص) از انگشتانش آب فوران كرد.

نوح پيامبر (ع) براي حركت روي آب كشتي فراهم كرد ولي محمد (ص) براي پرواز در آسمان بُراق در خدمت داشت. [17] .

شريعت انبياي سلف براي زمان و مكان خاصي محدود مي شد، امّا شريعت پيامبر خاتم (ص) براي همه جهانيان و تا روز قيامت مقرّر است.

موقعيت اجتماعي پيامبر (ص) مخصوصاً پس از هجرت به مدينه و شكل گيري حكومت اسلامي،در مرتبه عاليه قرار داشت. مسلمانان واقعي، شيفته و عاشق پيامبر (ص) بودند. و در اطاعتش از جان و مال خود دريغ نمي كردند، و آن حضرت (ص) به عنوان رياست حكومت اسلامي مورد توجّه همه جهانيان به ويژه مسلمانان قرار داشت.

پيامبر (ص) در جامعه عربستان از جايگاه بالايي برخوردار بود، زيرا جامعه نابسامان عربستان در پرتو تعاليم حيات بخش اسلام و همّت آن بزرگوار سامان يافته و در مسير سعادت قرار گرفته بود. رسول خدا (ص) با ايجاد وحدت در دو بعد سياسي و ديني در ميان مردمِ حجاز وضعيتي پديد آورد كه تا پيش از آن سابقه نداشت. با تشكيل حكومت اسلامي در مدينه، قبايل عرب يكي پس از ديگري اسلام آوردند و به اين ترتيب جزيرة العرب زير پرچم حكومتي يگانه درآمد و حالت تفرقه و پراكندگي از ميان رفت. و با فراگير شدن اسلام، شرك و بت پرستي به تدريج رخت بربست. توحيد دوباره در جامعه زنده شد.

ايمان به مبدأ معاد از سويي، و شكل گيري حكومت مركزي از سوي ديگر، موجب امنيت اجتماعي گرديد. و بدين طريق قبايل قتل و غارت يكديگر را كنار نهاده و همزيستي برادرانه را آغاز كردند. قرآن كريم مي فرمايد:

«وَاذْكُروا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ اَعْدأً فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً وَكُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّار فَاَنْقَذكُمْ مِنْها» [18] .

نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دل هاي شما، الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او، برادر شديد، و شما بر لب حفره اي از آتش بوديد، و خداوند شما را از آن نجات داد.

و علي (ع) در اين باره فرمود:

امّا به نعمت هاي بزرگي كه خداوند به هنگام بعثت پيامبر اسلام به آنان ارزاني داشت بنگريد... چگونه نعمت، پر و بال كرامت خود را بر آنها گسترد؛ و نهرهاي مواهب خود را به سوي آنان جاري نمود؛ و آئين حق با تمام بركاتش آنها را در برگرفت، در ميان نعمت ها غرق گشته و در دل يك زندگاني خرّم شادمان شدند. امور آنان در سايه قدرت كامل استوار گرديد و در سايه عزّتي پيروز قرار گرفتند. و حكومتي ثابت و پايدار نصيبشان گرديد، پس آنان حاكم و زمامدار جهانيان شدند و سلاطين روي زمين گشتند و مالك و فرمانرواي كساني شدند كه قبلاً به آنها حكومت مي كردند... [19] .

بنابراين چون اعراب هستي خود را مديون پيامبر (ص) مي دانستند احترام فوق العاده اي به حضرت (ص) قايل بودند.


پاورقي

[1] جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه، ر. ک. به مقتل الحسين للخوارزمي، ج 1، ص 25 - 40 و اعلام الوري باعلام الهدي، فضل بن الحسن الطبرسي، ج 1، ص 47 99.

[2] مقتل الحسين للخوارزمي، ج 1، ص 25.

[3] سوره ابراهيم (14)، آيه 35.

[4] سوره احزاب (33)، آيه 33.

[5] شعرأ (26)، آيه 85. و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده.

[6] کوثر (108)، آيه 1. ما به تو کوثر [خير و برکت فراوان] عطا کرديم.

[7] صافات (37)، آيه 99. من به سوي پروردگارم مي روم، او مرا هدايت خواهد کرد.

[8] فتح (48)، آيه 2. و به راه راست هدايتت فرمايد.

[9] شعرأ (26)، آيه 82. و کسي که اميد دارم گناهانم را در روز جزا ببخشد.

[10] فتح (48)، آيه 2. تا خداوند گناهان گذشته و آينده اي را که به تو نسبت مي دادند ببخشد.

[11] طه (20)، آيه 25. خدايا شرح صدر به من عطا فرما.

[12] شرح (94)، آيه 1. آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم.

[13] مائده (5)، آيه 25. [خدايا] ميان ما و اين جمعيّت گنهکار، جدايي بيفکن.

[14] خدايا قوم مرا هدايت نما، همانا آنان آگاه نيستند.

[15] طه (20)، آيه 84. و من به سوي تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوي.

[16] ضحي (93)، آيه 5. و به زودي پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوي.

[17] ر. ک. مقتل الحسين للخوارزمي، ج 1، ص 31 و 32.

[18] آل عمران (3)، آيه 103.

[19] نهج البلاغه، خطبه 192.