بازگشت

فرجام سخن


آن چه كه ما در پي آنيم و در مرحله ي كنوني و انقلابي مان ضرورت دارد، انسان گرايي در تاريخ است كه با زندگي و آرمانهاي آدمي در ارتباط است و آماده سازي آن براي تركيب با وجود بشري در يك ساختار به هم پيوسته و متكامل مي باشد و تنها يك بازتاب بيهوده از زندگي انساني پيشين نيست.

مورخان عرب عادتا به تاريخ فردي پادشاهان و رهبران توجه دارند و در سطح گسترده اي به ثبت جنگها و پيروزيهاي شان و مجالس لهو و لعب شان مي پردازند و به جنبه ي اجتماعي زندگي اسلامي- كه با زندگي امت در ارتباط است - توجهي هر چند ضعيف هم نمي نمايند.

لذا تاريخ براي ما - در رابطه با توده ي مردم - تنها بازتاب گذشته است كه در تكوين شخصيت انساني سهمي ندارد. تنها سهم آن در برانگيختن شور و حماسه و گاهي هم غرور ويرانگر است. هرگز در تكوين شخصيت انساني درست و متكامل كه مبتني بر اصول اصيل انساني است، سهمي ندارد و محور تمركز (يعني انسان را) در هنگام پيش آمدن امتحاني دشوار كه تنها انسان مي تواند از آن عبور نمايد، از دست نمي دهد.

وضع كنوني ما بر ما چنين حكم مي كند كه تاريخ را به صورت تاريخ انساني بررسي نماييم؛ بررسي اي كه عامل تحول بخش در رابطه با موقعيت ما نسبت به زندگي و هستي باشد.


امت اسلامي اكنون اين مرحله بسيار حساس و خطرناك را در طي تاريخ مبارزه ي طولاني اش طي مي كند.

پيروزيهايي ارزشمند به تحقق رسيد كه حفظ آنها لازم است در عين حال بايد به تحقق پيروزيهاي تازه اي بينديشد. اين مرحله از اهميت مهمي برخوردار است؛ چون وقتي به پيروزيهاي تحقق يافته خرسند گردد و از تلاش در پي تحقق ديگر پيروزيها سستي نمايد، دچار خطر از دست دادن اين پيروزيها مي گردد. لذا اين امت بايد از طريق شكستن سستي و سازش از خود حمايت نمايد. نبايد از خود راضي گردد. اين تنها راه است.

از طرفي وقتي عزم بر رفتن گرفت، دچار سستي نگردد؛ چون بيم آن مي رود كه در مسير تكامل منحرف گردد، اگر در اعماق وجودش محوري كه بتوان بر آن تكيه كند، محوري ناشي از شخصيت تاريخي و هويت اعتقادي اش نباشد.

آن چه كه امت را از انحراف و كژي در مسير تكامل حفظ مي كند، آگاهي از تاريخش سپس از پاكسازي آن مي باشد. تاريخ او هم تاريخ ملتهاست؛ نه تاريخ جنگهاي حاكمان و پيروزيهاي آنها و مجالس عيش و عشرت شان؛ بلكه تاريخ انقلابها و قيامها عليه حاكمان آن است. قيام ملتها، نمايانگر روحيه، مبارزه و ايمان آنهاست. اما حاكماني كه بر آنها شوريده اند، از آنها نيستند، چون اگر از آنها بودند نبايد بر آنها مي شوريدند و يا اگر از آنها بوده اند، بايد رنج و عذاب آنها را حس مي كردند و با اقدامات شان عوامل قيام آنها را نمي آفريدند.

تاريخ انقلابها، همان تاريخ ملتهاست.

براي اين كه اين ملتها در آگاهي و هوشياري دائمي باشند تا از پيروزيهاي شان فريفته نگردند و براي اين كه هميشه نسبت به اقدام تكاملي شان آگاه باشند، بايد در قيام و انقلاب هميشگي عليه دشمنان خارجي و داخلي به سر برند تا پيروزيها را حفظ كنند و عليه خود نيز هميشه در حالت انقلاب باشند به نقد خويش بپردازند و مواضع خود را به دقت تحليل نمايند تا دچار انحراف نگردند. براي اين كه در انقلاب هميشگي به سر برند و اوضاع خود را از درون و بيرون تصحيح نمايند، بايد از تاريخ خود و تاريخ انقلابها آگاه كردند.

در اين تاريخ، اساس تاريخي شخصيت اعتقادي و مبارزاتي اش را مي يابد. شخصيت اعتقادي اش آن را از انحراف و كژي حفظ مي نمايد و شخصيت مبارزاتي اش آن را از سستي


و بي عملي.

مورخان پيشين در نگارش تاريخ انقلابها كوتاهي كرده و يا آن را تحريف نموده اند، چون آنها - به الهام از خود يا حاكمان شان - اين انقلابها را جنبشهايي عليه حاكميت شرعي مي دانستند. اما اكنون، اين وضع بايد اصلاح گردد. اين تاريخ انقلابي بايد براي امت ما دوباره و صحيح نگاشته شود. بايد از شكنجه، ظلم و محروميتي كه آدميان را به انقلاب و مرگ براي اعتراض به وضع شان وا مي داشت، پرده برداشته شود. بايد از شخصيت تاريخي اين امت و تكيه گاه اعتقادي و انقلابي اش در طول تاريخ پرده برداشته شود. بايد از خصلتهاي والاي قيام كنندگان كه هميشه آنها را حفظ مي كرد تا به راهزنان يا خون ريزان بي هدف و بي مسؤوليت بدل نشوند، پرده برداشته شود.

تاريخ انقلابي امت ما، تاريخ درخشاني است؛ قيامهايي كه اين امت در طول تاريخ انجام داد هميشه بيانگر آزادگي اين امت و انسانيت آن و انگيزه بالاي آن براي زندگي بهره مند از حقوق انساني اش مي باشند.

قيام حسين (ع) در كربلا در بلنداي اين تاريخ است. سرآمد اين تاريخ انقلابي است. نخستين قيامي كه مردمان را بسيج كرده و آنها را به راه خونين و هميشگي واداشت؛ بعد از آن كه روحيه انقلابي شان را به واسطه ي سياست امويان از دست داده بودند، قيام آن حضرت بود.

اين انقلاب، با صلابت ترين انقلاب در نبرد خونين در حركت به سوي پيروزي بود؛ بر قيام كنندگان اين انقلاب بهترين زندگي عرضه شد ولي آنان اين زندگي را كه به واسطه ي آن در برابر ظلم و ستم مردم سكوت كنند، نپذيرفتند.

انقلابي كه قهرمانانش سخت ترين آزمون تاريخ را پس دادند. سست نشدند. علي رغم همه ي مسائل تا لحظه اي كه عمل بزرگ شان آنها را در راه اصول بر حق شان به شهادت رسانده بود، پرشور و انقلابي ماندند.

اين قيام، ارجمندترين قيامي بود كه گروهي از مردم به آن دست يازيدند؛ انقلاب كنندگان در پي غنايم شخصي نبوده اند بلكه هدف از انقلاب شان رهايي جامعه شان ازدست ستمرگاني بوده است كه آنها را عذاب مي نمودند و جرعه هاي تلخ ستم را به آنها مي نوشانيدند.


لذاست كه اين انقلاب، اهميت تاريخي و تكاملي دارد. الگو ونمونه اي است قابل پيروي و الگوي كامل كه بايد از آن الهام گرفت.

با توجه به اين بايد از جانب ارزيابان سخت مورد توجه قرار گيرد و بر آنها - به عنوان قدرت تحول ساز و رهبر در ميان امت - توجه جدي به اين انقلاب با شرح و تفسير نقشي كه در تغذيه ي روح انقلابي و كشف مسائل اخلاقي آن و جايگزين شدن در جايگاه شايسته اش از تاريخ انقلاب مان، توجه جدي نمايند.

ابزار بيان نوين، امكانات فراواني را براي به كارگيري تاريخ انقلابي مان در تحول بخشي جامعه مان و ابراز شخصيت تاريخي اش مهيا مي سازد تا بر تمركز بخشي نبرد نوين بر مباني تاريخي - اعتقادي حركت انقلابي بزرگش در طول تاريخ به عمل بپردازد.