بازگشت

مؤخره


عاشورا، تنها يك حادثه نيست؛ به سان ديگر حوادث اين جهان كه به عللي رخ مي دهند و با حذف آن علل، آن حوادث نيز معدوم مي گردند. عاشورا، جرياني است زنده و جاري در تاريخ. عاشورا، تنها براي شيعيان درس آموز و حكمت آميز نيست، بلكه رويكردي است انساني به تاريخ. تاريخ دردل خود حوادث و فاجعه هاي سخت را پشت سر نهاده است اما هر يك ازاين حوادث به نوبه ي خود ساختار و ماهيتي متفاوت دارند. ماندگارترين حوادث تاريخي آنهايي هستند كه از سمت و سويي انساني برخوردار بوده، نجات بخشي؛ ايثاگري و عزت طلبي نوع بشر را در خود دارند. تاريخ سراسر افتخار و مبارك پيامبران الهي گواه اين مدعاست. عاشورا همچون ديگر حوادث اين عالم، ريشه اي اجتماعي و عللي پيشيني دارد،اما از آن جا كه هر فعلي قائم به فاعل آن است، عاشورا را بايد در عين پيوند دادن به اسباب و علل اجتماعي و تاريخي، به فاعلان آن نيز پيوندي وثيق داد. اگر عاشورا تنها به دايره هاي بسته ي اسباب وعلل اجتماعي وتاريخي، سياسي تبيين گردد، چيزي فراتر از ديگر حوادث عالم نخواهد بود. اما فعل و كردار آدمي، در هسته ي پنهان تري از اين اسباب و علل تبيين مي گردد كه هويت و ماهيت آن را تشكيل مي دهد. مگر نه آن است كه «اعمال آدميان در گرو قصد و نيت آنهاست؟» مگر نه آن است كه «فاعل فعل نيكو، از فعل و كردارش برتر است؟» رفتار آدميان در صورت بيروني شان يكسانند، اما آنچه آن صورت را معنا مي بخشد، نيتي است كه در زير ساخت اصلي رفتار بيروني وجود دارد. [نيت در اصل به معناي هسته ي خرماست كه پيدا نيست] حال كه چنين است، عاشورا نيز به مثابه ي يك رفتار جمعي [مبارزه ي سياسي عليه حاكم ستمگر زمان]، در گرو


نيت عاملان آن است. اما از جنبه ي ديگر عاشورا را به منزله ي يك رفتار فردي [عشق به معبود و جان باختن و به جانان رسيدن] نبايد غفلت ورزيد.

عاشورا دو چهره دارد: چهره اي سياسي، اجتماعي كه در پيام حضرت عليه السلام در تمام سخنرانيها و خطبه هايي كه در روند شكل گيري نهضت عاشورا تأثيرگذاشت. نمايان است. در نطقي كه در «منا» در جمع بيش از هزار نفر از بزرگان و سرشناسان و عالمان ايراد فرموده به تبيين وضع سياسي فرهنگي حاكم بر جامعه اسلامي مي پردازد. در اين سخنراني از معاويه به عنوان «طاغي» نام مي برد كه به تعهدات ديني و اجتماعي اش پايبند نيست. نطق مشهور ديگر حضرت عليه السلام در منطقه اي است به نام «بيضه» كه در اين سخنراني رويكرد سياسي - اجتماعي قيام را با تكيه بر سخن پيامبر صلي الله عليه و آله كه فرمود «هر كس سلطاني را ببيند كه به ستمگري مي پردازد و حرام خدا را حلال مي گرداند و به تعهد خداوند پايبند نيست و به بندگان مردم ستم روا مي دارد و در قول و عمل بر او نشورد، دچار سرنوشت و كيفر او خواهد شد، مطرح مي سازد..در روز دوم محرم در «طف» پس از حمد و ثناي پروردگار، با اشاره به دگرگوني و زشتي زندگي دنيا يادآور مي شود كه: «به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي گردد؛ در چنين اوضاع و احوالي هر ديندار بايد به رحمت پروردگارش اشتياق ورزد. لذا من مرگ را عين خوشبختي مي دانم و زندگي با ستمكاران را فرومايگي».

در اين سخنان، روحيه ي حماسي و عزت جوي امام عليه السلام نمايان است كه در برابر وضع نامطلوب جامعه و سرنوشت آدميان، احساس تكليف مي نمايد. اما جنبه ي ديگر قيام حضرت عليه السلام و نهضت عاشورا كه ريشه در روح بلند وعرفاني آن عارف سترگ دارد و در حقيقت آن روحيه است كه در عاشورا تجلي يافته است، دلدادگي و عشق حضرت عليه السلام به معبود خويش است. اين رفتار را بايد در نيايش بلند و عاشقانه و دلكش حضرت عليه السلام در عرفات جستجو كرد. نيايشي حكايت گر روحي بلند و تشنه ي ديدار معشوق؛ دعاي عرفه، بيانگر روحي است كه در قفس تن و عالم خاكي بي قراري مي كند و منتظر لحظه اي است كه بهانه اي بيابد و خود را از اين زندان به گلستان شهود و ديدار برساند. طولاني بودن اين نيايش، حكايت از انس روح و رواني دارد كه از سخن گفتن با معبود هيچ گاه خسته و ملول نمي گردد.

اين نيايش همان زير ساخت پنهان رفتار عاشورائيان است. آنچه در وهله نخست به چشم نمي آيد. لذا عاشورا را نبايد در تفسيرهاي محدود و بسته ي اجتماعي محدود كرد. به نظر مي رسد يكي


از باشكوه ترين، حماسي ترين، عاشقانه ترين و عرفاني ترين فقره هاي اين دعاي روح نواز، فقره اي باشد كه امام عليه اسلام در عباراتي حماسي و شور آفرين خطاب به خداوند، گفتگويي لطيف و عاشقانه سر مي دهد. اين فقرات كه در يك سو خداوند مخاطب است و در سويي ديگر روح بي تاب امام عليه السلام متكلم آن چنين مي باشد:

يا مولاي،

أنت الذي مننت، تويي كه احسانم فرمودي،

أنت الذي أنعمت، تويي كه انعامم كردي،

أنت الذي أحسنت، تويي كه نيكو نمودي،

أنت الذي أجملت، تويي كه كرامت نمودي،

أنت الذي أفضلت، تويي كه فضل نمودي،

أنت الذي اكملت، تويي كه نعمتهايت را كامل نمودي،

أنت الذي رزقت، تويي كه روزي ام دادي،

أنت الذي وفقت، تويي كه توفيقم بخشيدي،

أنت الذي أعطيت، تويي كه به من بخشيدي،

أنت الذي أغنيت، تويي كه غنايم بخشيدي،

أنت الذي أقنيت، تويي كه سرمايه ام دادي،

أنت الذي آويت، تويي كه پناهم دادي،

أنت الذي كفيت، تويي كه كفايتم نمودي،

أنت الذي هديت، تويي كه هدايتم كردي،

أنت الذي عصمت، تويي كه از لغزشها حفظ كردي،

أنت الذي سترت، تويي كه عيب پوشاندي،

أنت الذي غفرت، تويي كه مورد مغفرتم قرار دادي،

أنت الذي أقلت، تويي كه نتايج گناه را محو ساختي،

أنت الذي مكنت، تويي كه مرا متمكن ساختي،


أنت الذي أعرزت، تويي كه عزتم بخشيدي،

أنت الذي أعنت، تويي كه ياري ام فرمودي،

أنت الذي عضدت، تويي كه كمك كردي،

أنت الذي أيدت، تويي كه تأييدم نمودي،

أنت الذي نصرت، تويي كه ياري ام كردي،

أنت الذي شفيت، تويي كه شفايم بخشيدي،

أنت الذي عافيت، تويي كه سلامتم دادي،

أنت الذي اكرمت، تويي كه اكرامم نمودي.

«تباركت و تعاليت فلك الحمد دائما و لك الشكر و اصبا ابدا»

«تو بلند مرتبه و والايي، ستايش دائمي از آن توست و شكر و سپاس ابدي شايسته ي تو».

اما من،

أنا يا الهي المعترف بذنوبي فاغفرها لي: بارالها، من به گناهانم اعتراف مي كنم، پس بر من ببخشاي.

أنا الذي أسأت، منم كه بدي كردم،

أنا الذي أخطأت، منم كه مرتكب خطا شدم،

أنا الذي هممت، منم كه تصميم گناه گرفتم،

أننا الذي جهلت، منم كه ناداني نمودم،

أنا الذي غفلت، منم كه دچار غفلت گشتم،

أنان الذي سهوت، منم كه دچار سهو شدم،

أنا الذي اعتمدت، منم كه به خويشتن تكيه كردم،

أنا الذي تعمدت، منم كه تعمد در گناه داشتم،

أنا الذي وعدت، منم كه وعده كردم،

أناالذي اخلفت، منم كه خلف وعده نمودم،

أنا الذي نكثت، منم كه پيمان شكستم،

أنا الذي أقررت، منم كه اقرار مي كنم،


أنا الذي اعترفت بنعمتك علي و عندي: منم كه به نعمت تو اعتراف مي كنم

و أبوء بذنوبي، باز به گناه باز مي گردم،

فاغفرها لي يا من لا تضره ذنوب عباده و هو الغني عن طاعتهم و الموفق من عمل صالحا منهم بمعونته و رحمته.

بر من ببخش اي خداوندي كه گناهان بندگانش ضرري به او نمي زند و اوست خداوندي كه از اطاعت بندگان بي نياز و توفيق دهنده ي هر كسي كه عمل صالح انجام دهد به ياري و رحمت او.

اين چنين است كه اين روح عاشق با خداي خود راز و نياز مي كند؛ اين روح عاشق بي قرار همان است كه پس از تقديم عزيزانش رو به آسمان مي فرمايد: الهي رضا بقضائك، تسليما لامرك.

بنابراين، عاشورا در عرصه ي فردي، عرفان وعشق و اشتياق در عرصه ي جمعي مبارزه ي با ستم را در خود جمع كرده است. اميد است كه از رهروان آن بزرگ مرد عرصه ي عشق و رشادت باشيم.

در پايان از مسؤولان و كاركنان محترم انتشارات آستان قدس رضوي (شركت به نشر) كه به طبع اين اثر همت گماشتند، همچنين از دوست صاحب فضيلت و مترجم توانمند جناب آقاي آژير سپاسگزارم كه در ترجمه ي اشعار متن ياري ام نموده اند.

سيد حسين سيدي

عاشوراي 23 - 1424 / اسفند / 1381 - مشهد مقدس