بازگشت

قيام ابن اشعث


در سال 81 هجري، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث عليه حجاج قيام كرد و عبدالملك بن مروان را خلع نمود.

علت اين قيام كه حكومت اموي را بنا به تغيير ولهاوزن [1] به لرزه در آورد، فتوحات استعماري بود كه توده ي مردم دريافتند كه به نفع و مصلحت آنها نيست.

حجاج، عبدالرحمن را به فرماندهي بر يك لشكر عراق به سجستان فرستاد؛ زماني كه ارتش شام جنبش خوارج را از بين برده بود، همچنان در عراق مانده بود. [2] عبدالرحمن از خود مهارتي نظامي بالايي نشان داد وبخشي از سرزمين را فتح نمود. [3] عبدالرحمن به حجاج نامه اي نوشت و او را آگاه كرد كه رأيش آن است نفوذ در سرزمين رتبيل را رها سازند تا راهش را بيابند و خراجش را بپردازند.

حجاج در پاسخ او نامه اي نوشت و او را توبيخ و به ناتواني متهم كرد و فرمان داد نفوذ را ادامه دهد. اين كار تا سه بار تكرار شد.


عبدالرحمن فرمان حجاج را، بعد از اين كه رأي خود را براي آنها بيان كرده بود و با فرماندهان لشكر خود مشورت كرده بود، بر آنان عرضه داشت و سپس چنين گفت:

«من يكي از شماها هستم، هرگاه ادامه دهيد، ادامه مي دهم و هرگاه سرباز زنيد من هم سرباز خواهم زد».

مردم بر او شوريدند و گفتند ما هم نسبت به دشمن خدا نافرماني خواهيم كرد و هرگز از او اطاعت نخواهيم كرد.

ابو طفيل عامر بن واثله كناني برخاست و چنين گفت:

«اما بعد، حجاج درباره ي شما همان اعتقاد را دارد كه گوينده ي نخست اعتقاد داشت: برده ات را بر اسب بگذار؛ اگر هلاك شد كه هيچ و اگر نجات يافت از آن توست. [4] حجاج هيچ توجه ندارد كه با به خطر افكندن شما سرزمينهايي را فتح كند و دره ها را پر كند؛ اگر غنيمت يافتيد و پيروز شديد، سرزمين را مي خورد و به مال دست مي يابد. اينها همه براي گسترش سلطنت او مي باشد. اما اگر دشمن تان بر شما پيروز شد، شما دشمنان منفوري خواهيد بود كه هيچ توجهي به رنج و زحمت شما ندارد. دشمن خدا، حجاج را خلع نماييد و با عبدالرحمن بيعت كنيد. من نخستين كسي هستم كه او را خلع مي كنم. مردم هم از هر گوشه چنين گفتند: ما نيز دشمن خدا را خلع مي كنيم».

عبدالمؤمن بن شبث بن ربعي چنين گفت:

«اي بندگان خدا، اگر شما از حجاج پيروي كنيد، اين سرزمينها را سرزمين شما مي گرداند و همچون فرعون شما را افسار خواهد زد. هرگز دوستان را ديدار نخواهيد كرد و به نظر من بيشتر شما مي ميريد. پس با عبدالرحمن بيعت كنيد و ازدشمن تان حجاج روي گردانيد و او را از سرزمين تان بيرون نماييد».


مردم به سوي عبدالرحمن آمدند و بر خلع حجاج و تبعيد او از سرزمين عراق با او بيعت كردند. آنها بازگشتند و همين كه به ايران رسيدند، عبدالملك را بنا بر كتاب خداوند و سنت پيامبرش و جهاد عليه گمراهان، خلع نمودند.

وقتي كه عبدالرحمن به بصره رسيد، تمام مردم بصره، قاريان و پيران آن در جنگ با حجاج شاميان و خلع عبدالملك بيعت كردند. علت شتابزدگي مردم بصره در همراهي با قيام، ستم و گرسنگي بوده است. كارگزاران حجاج به او نوشتند كه خراج در هم شكست و اهل ذمه هم مسلمان شدند و به شهرها پيوستند. به بصره و ديگر شهرها، كساني كه در روستا اصالتي داشته اند نوشت تا به بصره بيايند. مردم مي آمدند و اردو زدند و گريستند و فرياد بر آوردند: يا محمداه، يا محمداه، و نمي دانستند كه كجا بروند. قاريان بصره هم دستار بر سر به سوي مردم رفتند و از ديده ها و شنيده هاي مردم گريستند. ابن اشعث قدم در جامعه اي گذاشت كه منتظر رهبري به سر مي بردند. جامعه هم اين پاسخ سريع را پذيرفت و قاريان بصره هم در جنگ حجاج با عبدالرحمن بن اشعث به آگاهي رسيده بودند.

اين قيام از سال 81 هجري تا 83 ادامه داشت و به پيروزيهايي هم دست يافتند و آن گاه حجاج به وسيله ي سربازان شامي آن را از بين برد. [5] .

اين همان قيام عبدالرحمن بن اشعث است؛ قيامي كه عربها آن را بر پا كرده بودند نه موالي. عربهاي عراق آن را بر پا كرده بودند كه اوضاع اقتصادي شان تا حد شگفت آوري بد شده بود. كساني كه در فتوحات استعماري شركت داشتند ولي از غنايم آن بي بهره بودند. كساني كه وظيفه شان اين بود كه در برابر جيره ي ناچيزي بجنگند در حالي كه غنايم و حقوق زياد از آن سربازان شامي بود كه حجاج آنها را در عراق گذاشت تا به وسيله ي آنها به نابودي قيام مردم عراق بپردازد. [6] .



پاورقي

[1] ولهاوزن، الدولة العربيه... ص 190.

[2] همان، ص 202.

[3] همان، ص 190.

[4] ضرب المثل بود درباره‏ي اهميت ندادن به موضوعي.

[5] طبري، بخش قيام ابن اشعث.

[6] ولهاوزن، الدولة العربية، ص 189 تا 203.