بازگشت

انگيزه هاي قيام از ديدگاه قيام كنندگان


اگر از آنهايي كه به انقلاب فرا خوانده اند و سپس از آن رويگردان شده اند، بگذريم به كساني مي رسيم كه با امام (ع) تاآخرين لحظه انقلابي مانده اند؛ لحظه اي كه به شهادتشان، عمل انقلابي شان را ماندگار نموده اند. همه ي آنها همين انديشه را در سر مي پروراندند و قيامشان را توجيه مي كردند و ارتش بني اميه را به تأييد اين توجيهات يعني ظلم و ستم اجتماعي و سياست ترور و وحشتي كه حاكمان به كار گرفته اند فرا مي خواندند.

مثلا زهير بن قين، سورا بر اسب با شمشير در برابر ارتش بني اميه چنين سخن گفت:

«اي مردم كوفه؛ شما ر از عذاب الهي مي ترسانم؛ حق مسلمان بر برادر مسلمانش، نصيحت كردن است. ما تاكنون بر يك دين و مذهب واحد چون برادران هم بوديم تا زماني كه بين ما و شما شمشير و جنگ اتفاق نيفتاده بود. شما شايسته ي نصيحت ما هستيد؛ و هرگاه شمشير ميان ما باشد، پيوند ما از هم مي گسلد و ما و شما هر يك امتي جدا خواهيم بود. خداوند ما و شما را به ذريه پيامبرش، محمد (ص) و خاندانش مي آزمايد تا ببيند كدام يك از ما و شما عامل به آن هستيم ما شما را به ياري آنها و خوار نمودن ستمگر، فرزند ستمگر، عبيدالله بن زياد فرا مي خوانيم.


شما از آنها جز بدي چيزي نصيب تان نمي شود؛ آنها دست و پاهاي تان را قطع مي كنند و چشمانتان را ميل مي شكند و شما را مثله مي كنند و بر تنه هاي نخل به صليب مي كشند و بهترين شما و قاريان شما را مي كشند؛ افرادي چون حجربن عدي و يارانش و هاني بن عروه و امثال او را به قتل مي رسانند».

[لشكريان بني اميه] او راناسزا گفتند و ابن زياد را مدح نمودند و گفتند: «به خدا قسم ما از اين جا نمي رويم مگر اين كه سرور تو و يارانش را بكشيم و يا او و يارانش را تسليم سلطان نماييم».