بازگشت

انگيزه هاي قيام از نظر افكار عمومي


هدف اجتماعي قيام، تنها از جانب حضرت (ع) پذيرفته شده نبود. بلكه مسلمانان نيز ضرورت تغيير وضع ناگوارشان به وضع بهتر را دريافته بودند. اين وضع را كساني دريافته بودند كه به امام (ع) نامه نوشتند و از ايشان خواستند تا به عراق بيايد.كساني اين وضع را متوجه شدند كه مرگ در راه او و با او را پذيرفته بودند.

كساني كه به حضرت (ع) از عراق نامه نوشته بودند، تعداد كمي نبوده اند بلكه تعداد فراواني به ايشان نامه نوشته بودند و خواستار ايشان بودند. برخي از مورخان آورده اند كه مردم عرق بيش از 150 نامه به حضرت نوشته بودند. [1] برخي هم گفته اند كه در نوبتهاي پراكنده حدود 12 هزار نامه از مردم عراق نزد حضرت (ع) جمع آوري شده بود. از فراواني اين تعداد نامه هايي كه به حضرت (ع) نوشته شده بود تا دست به قيام زند مي توان به ارزيابي درستي رسيد، اگر خبري را كه بيشتر مورخان روايت كرده اند، بخوانيم؛ اين خبر چنين است كه حسين (ع) وقتي با حر بن يزيد روبرو شد به او و يارانش چنين فرمود:


«اي مردم، اگر پرواي خداوند پيشه كنيد و حق را براي اهل حق محترم شماريد، بيشتر مايه ي جلب رضاي الهي است. مااهل بيت بيش از همه شايسته ي ولايت بر شما از اين مدعيان بي صلاحتي و كساني هستيم كه به ستم و تجاوز در ميان شما رفتار مي كنند. اگر شما پذيراي ما نيستيد و حق ما را منكريد و رأي شما غير از آن است كه در نامه هايتان آمده است و رسولاني كه براي من فرستاده ايد، از نزد شما بر مي گردم».

حر بن يزيد به حضرت (ع) چنين گفت:

«به خدا قسم ما از اين نامه هايي كه مي گوييد خبر نداريم. حسين (ع) فرمود: اي عقبة بن سمعان خورجين هايي را كه نامه هاي آن به من هست، بيرون آور. او نيز دو خورجين پر از نامه را بيرون آورد و جلوي آنها پراكنده كرد». [2] .

ازاين جا مي توان ارزيابي درستي از حجم نامه هايي كه براي حضرت (ع) فرستاده شده بود و ايشان را به قيام فرا مي خواندند و وعده ي ياري مي دادند، داشت. از طرفي ملاحظه مي كنيم كه اين نامه ها از جانب افراد معدودي نبوده است بلكه بسته اي از يك نفر، دو نفر، چهار نفر و ده نفر بوده است [3] بنابراين ما در برابر يك حركت فردي نيستيم بلكه در برابر يك حركت جمعي قرار داريم كه جامعه ي عراق يا اكثريت مردم آن دست به قيام زده اند. آن چه در زير مي آيد، نمونه اي است از كتابهايي كه براي حضرت (ع) نوشته شد است:

«سلام عليك، اما بعد، ستايش از آن خدايي است كه دشمن تو و دشمن پدرت را در هم شكست. دشمني سركش و ستيزه جو ونابكار و ستمگر كه بر اين امت چيره شد و به چپاولش پرداخت و غنايمش را به غصب از آن خود كرد و علي رغم رضايت


آن بر آن حكم راند و سپس نيكان آن امت را به قتل رساند و بدانش را باقي گذاشت. بيت المال را ميان گردنكشان و ستمگرانش تقسيم نمود؛ همچون قوم ثمود از خدا دور شدند ما پيشوايي جز تو نداريم، پس پيشوايي ما را بپذير كه شايد خداوند به واسطه ي تو ما را به حق گرد آورد. نعمان بن بشير در كاخ خلافت است و ما در روز جمعه با او به نماز جمعه نمي رويم و در روز عيد به بيرون نمي رويم. اگر مطمئن باشيم كه خواهي آمد او را بيرون مي كنيم تا - اگر خدا بخواهد - به شام بپيوندد. درود و رحمت خداوند بر تو باد اي پسر رسول خدا». [4] .

اين نمونه ي نامه هايي است كه براي حضرت (ع) فرستاده شد و ايشان را به قيام فرا خواندند. عنصر اجتماعي در اين نامه ها به وضوح پيداست. چون سياست ترور و وحشت و گرسنه نگه داشتن مردم آنها را به قيام واداشت. امام حسين (ع) تنها شخصيتي است كه مي توانست رهبري چنين قيامي را به عهده بگيرد؛ چون در ميان رهبران مسلمان، چنين رهبري نبود كه به دردها و آرزوها و آرمانهاي مردم پاسخ دهد.



پاورقي

[1] الکامل، ج 3، صث 266 و 267.

[2] طبري، ج 4، ص 303، الکامل، ج 3، ص 280، أعلام الوري، ص 229، اعيان الشيعه، ج 4، ص 155 تا 160 و الاخبار الطوال، ص 249.

[3] طبري، ج 4، ص 262. در اعيان الشيعه چنين آمده است: «قيس بن مسهر صيداوي، عبدالرحمن بن عبدالله بن شداد أرحبي و عمارة بن عبدالله سلولي را نزد حسين (ع) فرستادند؛ با آنها حدود 150 نامه و بسته‏اي از يک نفر، دو نفر و چهار نفر بوده است ولي حضرت (ع) علي رغم اينها نپذيرفت و پاسخ نگفت؛ روزي 61 نامه به ايشان رسيد، نامه‏ها پياپي مي‏رسيدند تا اين که در نوبتهاي پراکنده حدود 12 هزار نامه نزد حضرت (ع) جمع شده بود».

[4] طبري، ج 4، ص 262 -261 والکامل، ج 3، ص 266.