بازگشت

شخصيت يزيد


اما يزيد، با هر آن چه كه مانع امام حسين (ع) و قيام عليه پدرش مي شد، مخالف بود.

الف - شخصيت يزيد

«يزيد از همه ي مردم نسبت به دور انديشي و احتياط و انديشه ورزي دور بود؛ انساني با عقلي خرد، بي باك و سطحي نگر بود و هيچ چيز براي او مهم نبود» [1] .

شيوه ي يزيد در برخورد با مشكلات در دوران خلافتش مؤيد اين نظر است. شيوه ي او در برخورد با قيام امام حسين (ع) قيام مردم مدينه و قيام ابن زبير روش واحدي است.

برخي از اظهار نظرهايي كه مورخان درباره ي زندگي عاطفي او آورده اند دلالت دارد كه اين كم خردي وبي باكي و سريع دچار خشم شدن، اموري عارضي نبوده بلكه ويژگيهاي اصيل در شخصيت او بوده اند. [2] .


در ضمن او ناچيزتر از آن بود كه به شيوه ي پدرش با قيام امام حسين (ع) مواجه شود، بلكه آن چه كه انتظار مي رفت اين كه به شيوه اي سازگار با شخصيت خود با آن روبه رو گردد كه در نهايت براي همه مشكلاتي را به همراه داشت.

پرورش مسيحي يانزديك به مسيحيت يزيد [3] وي را به گونه اي ساخت كه كمترين رابطه را با باور و اعتقادي داشت كه قصد حكومت بر مردم را داشت؛ يعني اسلام زندگي بي قيدي و بندي كه قبل از خلافت داشت، عاطفي بودن و پاسخ دادن به همه ي خواسته ها وي را زا تظاهر به زهد و تقوا و به ظاهر لباس دين بر تن كردن بعد از خلافت هم ناتوان ساخته بود؛ علاوه بر اين كه طبيعت بي خردانه او نيز وي را واداشت به طور آشكار مرتكب فعل حرام گردد و به گناهي دست يازد كه مردم را به بي صلاحيتي اش در پذيرش مقام خلافت، آگاه مي نمود.

بنابراين درتوان طرفداران حكومت اموي نبود كه قيام امام حسين (ع) را در برابر افكار عمومي تحريف نمايند به اين كه قيامي است در راه رسيدن به حكومت؛ چون توده ي مردم بر اين باور بودند كه توجيهات اين قيام در رفتار خود يزيد وجود دارد. رفتاري كه به هيچ روي با دين سازگاري ندارد و مردم هم بدون ترديد توجيه امام (ع) و يارانش به خاطر قيام براي حمايت از دين و نجات مسلمانان از ظلم و ستم امويان خواهند پذيرفت.


پاورقي

[1] بلاذري، أنساب الاشراف، ج 4 بخش دوم، ص 1.

[2] همان. ابياتي که در اين کتاب آمده از جمله بيت سوم درباره‏ي اخلاق او و بيت چهارم از شعرهاي يزيد درباره‏ي همسرش أم خالد و در ص 10 و 11، چهار بيت همه بر انحراف جنسي او دلالت دارد.

[3] فيليپ حتي، تاريخ العرب، ج 2، ص 258. عبدالله العلايلي، سمو المعني في سموالذات، ص 59 تا 61. درباره‏ي لهو و لعب او بنگريد: و لهاوزن، الدولة العربية و سقوطها، ص 137 و 138 و بروکلمان، تاريخ الشعوب الاسلاميه، ج 1، ص 156.