بازگشت

موضع گيري امام حسن و امام حسين نسبت به سياست امويان


امام حسين (ع) همزمان بود با حركتي كه دشمنان اسلام، بيگانگان، انتقام جويان، كينه توزان و سودجوياني كه منافع خود را در جنگ عليه اسلام و عليه مباني انساني اش مي جستند، آغاز كرده بودند. حضرت (ع) از آغاز پيدايش اين حركت با آن همزمان بود. روزگاري به همراه پدرش و برادرش و ياران پاكبازش و روزگاري با برادر و ياراني كه از شمشير امويان نجات يافته بودند.اما اكنون، تنها در صحنه ي نبرد ايستاده است وي به تنهايي در برابر معاويه و نظام تروريستي او ايستاده است. حضرت (ع) با چشمانش مي ديد كه چگونه از امت مسلمان خواسته مي شود كه از هدفهاي بزرگي كه به خاطر آن شكل يافته، تغيير مسير دهد و چگونه زندگي امت دچار انحراف شده است و خواسته مي شود كه وجودش را پنهان كند و در چارچوب تنگ زندگي و مشتي درهم و دينار خود را محدود نمايد و مسلمان زندگي، وجدان، آزادي و كرامت انساني اش را به حاكمان ستمگر بفروشد.

حضرت (ع) شاهد شيوه ي معاويه و خاندانش بود كه در كشاندن امت مسلمان به اين روش زشت به او تكيه كرده بودند. مي ديد كه چگونه مردم را آواره مي سازد و مردم دچار فقر و ستم پذيري شده اند. آنان را شكنجه مي داد، چون با قدرت و حاكميت او در گرايش سياسي مخالفت مي ورزيده اند. مي ديد كه چگونه اسلام تحريف مي شود و مباني انساني آن در راه هدفهاي سياسي دگرگون مي گردد. شاهد تخدير ديني و دروغ بستن به خدا و رسولش بود؛ از نزديك ناظر تلاش براي فاسد ساختن جامعه و با تشويق و تحريك روح قبيلگي و گرايش نژادي،بود. امويان از امام حسين (ع) مي خواستند تا تسليم آنها گردد، چون تسليم شدن او، تسليم شدن تمام امت مسلمان را برايشان تضمين مي كرد و به آنها امكان مي داد تا بدون ترس به سياست شان بپردازند. معاويه وقتي تصميم گفت براي جانشيني يزيد بعد از خود بيعت


بگيرد، چنين قصدي داشت كه گاهي به نرمي و گاهي به خشونت متوسل مي شد كه در نهايت به هدفش نرسيد [1] .يزيد هم پس از پدرش همين قصد را داشت. اما امام حسين (ع) از اين كار سرباز زد، چون عميقا از نقش تاريخي اش آگاه بود كه بر او واجب مي كرد تا انقلاب نمايد و تا انقلاب او وجدان امتي را كه به تسليم در برابر قدرت حاكم عادت كرده بود، بياشوبد؛ امتي كه چنان عادت كرده بود كه بيم داشت چيزي آن را اصلاح نمايد.

جامعه اي كه مدت طولاني تحت تأثير سياست اموي و جهت دهي آنها بود، ممكن نيست كه به سخن اصلاح شود. سخن نمي تواند در جان مرده و وجدان خفته تأثيرگذار باشد؛ چنين جامعه اي بايد الگويي داشت باشد كه آن را سخت تكان دهد و با سخنان آتشين خود، فرهنگ گنديده اي كه آن را تخدير كرده و آن را از ساختن سرنوشت روشن و تابناك بازداشته، ريشه كن نمايد.

اين واقعيت تلخ، امام حسين (ع) را در برابر نقش تاريخي و رسالت انقلابي اش قرار داد؛ نقشي كه انقلاب كردن را بر او واجب مي ساخت و با انقلابش، بيانگر احساسات توده ي مردم باشد و با انقلابش توده را به حركت در آورد و در نبرد با ستمگران نمونه و الگو باشند. انقلاب امام حسين (ع) چنين بود.



پاورقي

[1] ابن اثير، الکامل، ج 3، ص 249 تا 252.