بازگشت

موضع امام علي بعد از عثمان


مردم نزد امام علي (ع) آمدند و از او مي خواستند تا خلافت را بپذيرد ولي آن حضرت ابا مي كرد؛ نه اين كه آن بزرگوار در خود قدرت خلافت و توان كشيدن بار و تبعات آن را نداشت؛ بلكه حضرت با تمام وجود آماده ي آن بود و جامعه ي اسلامي را خوب آزموده بود و با طبقات مختلف آن معاشرت داشت و از نزديك مراقب اوضاع اجتماعي بود و به ژرفاي آن نفوذ كرده بود و وجدان طبقاتي آن را هم به خوبي مي شناخت.

علاوه بر تمام اينها از قدرت ويژه اي كه از پيامبر (ص) بهره مي برد نيز برخوردار بود، چون مشاور و رازدار او، فرمانده ي سپاه، مجري فرمانها و پيام رسان آن حضرت (ص) بود. اين مقام ويژه اي بود كه هيچ يك از اصحاب از آن برخوردار نبودند، بدين جهت او را براي مسؤوليت مهم حكومت كاملا آماده ساخته بود. پيامبر (ص) هم با سپردن اين مسؤوليتهاي مهم در پي آماده سازي علي (ع) براي پذيرش مهم ترين مقام جامعه ي اسلامي بود و علي (ع) هم در شرايط عالي و آرماني به سر مي برد. از فحواي سخن چنين بر مي آمد كه او جانشيني است كه بايد بعد از پيامبر (ص) در جامعه ي اسلامي بر مسند خلافت تكيه زند.

اما اگر حضرت (ع) نتوانست بعد از پيامبر (ص) به حكومت برسد، هرگز از جامعه


جدا نشده بود و بر عكس در مسائل اجتماعي مشاركت جدي مي ورزيد. ابوبكر، عمر و بعد از آنها عثمان هرگز از ديدگاههاي حضرت (ع) در امور قضايي، سياست و جنگ (به ويژه در دوران خلافت عثمان) بي نياز نبودند؛ حضرت (ع) كاملا با جريانهايي در ارتباط بودند كه جامعه اسلامي را در هم مي نورديد. اما عثمان چندان از راهنمايي و هدايت گري امام (ع) بهره مند نبود، چون خويشاوندان مشهور وي مانع اين كار مي شدند.

حضرت (ع) مشاهده مي كرد كه جامعه ي اسلامي به واسطه ي سياست غير حكيمانه اي كه كارگزاران عثمان در زمان خلافتش در پيش گرفته اند، در شكاف عميقي از فاصله هاي اجتماعي و اقتصادي فرو رفته است كه روز به روز بيشتر مي شد. حضرت (ع) ملاحظه مي كرد كه هدايت گريهاي عظيم ديني كه پيامبر (ص) در طول حياتشان براي پي ريزي اصول آن در جامعه ي اسلامي نوپا انجام داده بودند، كارآمدي خود را در هدايت و جهت دهي زندگي مردم از دست داده است.

مردم در چنين وضعي به خود روي آوردند، چون اعتماد به قدرت حاكم را از دست دادند و در پي احقاق حقوق و حفظ آن به وسيله ي خودشان شدند. بدين ترتيب رابطه ي بين آنها و نمادهاي معنوي كه بايد راهبرد زندگي شان باشد، قطع گرديد. مردم دريافته بودند كه راه جبران اين فساد آن است كه حاكم و داوري درست بر آنان حاكم گردد تا اعتماد از دست رفته اشان نسبت به حاكمان دوباره بازگردد. اما اين عمل به سادگي قابل دستيابي نبود، چون طبقات نوپايي به وجود آمده بودند كه اجازه ي چنين كاري را نمي دادند و لازمه ي چنين طبقه اي آن است كه در برابر هر روش اصلاح طلبانه و تلاش سازنده، بايستند.

بنابراين علي (ع) به واسطه ي آگاهي عميق از شرايط اجتماعي و رواني اي كه جامعه ي اسلامي را در آن دوران در هم نورديده بود - دريافت، شور انقلابي درباره ي اموري كه عثمان به آن حد رسانده بود اگر بخواهد پايان دهد لازمه اش يك عمل انقلابي اي است كه اركان جامعه ي اسلامي را از جنبه هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي در برگيرد؛ و از آن جايي كه بيعت يك قرار داد حقيقي است، مسؤوليتها، تكاليف و حقوقي را براي حاكمان و شهروندان در پي دارد [1] كه (به سادگي انجام پذير نيست). لذا از پاسخ فوري به فشار توده ي مردم و صحابه


در باب پذيرش خلافت، سرباز زد. حضرت علي (ع) مي خواست آنها را در برابر آزموني قرار دهد كه به واسطه ي آن ميزان آمادگي شان را در پذيرش شيوه ي انقلاب در عمل، دريابد تا در آينده گمان نبرند كه فريب خورده اند و از شور انقلابي شان سوءاستفاه شده است وقتي دشواري شرايطي كه بايد به فسادي كه عليه آن شوريدند، درك نمايند.

به همين خاطر فرموده است:

«مرا رها كنيد در پي ديگري باشيد؛ كه ما با امري روبه رو هستيم كه رويه ها و رنگهاي گوناگون دارد. دلها در برابر آن بر جاي نمي مانند و خردها هم بر پاي. كران تا كران را تيرگي فرا گرفته است و راه راست ناشناس گرديده است. بدانيد كه اگر من درخواست شما را پذيرفتم با شما چنان مي كنم كه خود مي دانم و به گفته ي گوينده و ملامت سرزنش كننده گوش نمي دارم، و اگر مرا واگذاريد، همچون يكي از شمايم و براي كسي كه كارخود را به او مي سپاريد، بهتر از ديگران فرمانبردار و شنوايم؛ من اگر وزير شما باشم بهتر است تا امير شما باشم» [2] .

اما مردم نپذيرفتند كه حضرت (ع) از پذيرش خلافت سرباز زند، لذا به درخواست آنها پاسخ مثبت داد.

حضرت (ع) به محض پذيرش خلافت سياست اش را به خاطر تحقق هدفهايي كه خلافت را به خاطر آن پذيرفت، اعلام نمود. اين سياست يك امر ناگهاني نبود كه براي روز پذيرش خلافت آن را به كار بندد، بلكه روشي بود كاملا بررسي شده و برگرفته از واقعيتي كه جامعه ي اسلامي در آن روزگار از آن رنج مي برد و زمينه ساز حركت جامعه به سوي جلو و آماده كننده ي جامعه براي رسيدن آن به آرمانهايي كه به آن چشم دوخته و شيفته آن بودند.


پاورقي

[1] اين حقوق را در شرايط دشواري زندگي‏اش يعني بعد از صفين در خطبه‏اي اشاره کرده است.

[2] نهج البلاغه، خ 92.