بازگشت

دستاوردهاي سياست عثمان


وقتي مي بنيم كه عثمان باب هجرت را در برابر قريش گشود و، در شهرها حركت كردند و به ثروت اندوزي پرداختند و انصار پيرامون خود ثروت و خويشاوندي با قبايل عرب و به واسطه ي شهرت ديني شان كه ناشي از مصاحبت با پيامبر (ص) و سابقه در اسلام و جهاد در راه آن بود، گرد آوردند. رفتار كارگزاران عثمان در شهرهاي بزرگ و رفتار خود عثمان در مدينه با خير خواهانش و خير خواهان مردم، موجب شد تا مسلمانان دست به شكايت برند. اين دسته از صحابه قريشي اين مسائل را مي ديدند و مي شنيدند و در آن مشاركت مي ورزيدند. اگر به اين مسائل، تدبير شورا را نزد اينها از باب اشتياق به خلافت اضافه نماييم، مي بينيم كه خطوط مشخص و عوامل بنيادين در شورش مسلمانان عليه عثمان و خلافت او در برابر چشمان ما منظم ومنسجم گشته است.

طبقه ي اشرافي و ديني كه سقيفه آن را به مركزيت قريش تشكيل داد، اضافه به اشرافيت ديني اش، به واسطه ي اصل برتري در بخشش و سياست عثمان در امور مالي و زمين و هجرت به بهره مندي از ثروتهاي گزاف پرداختند. اصل شورا هم در دل و جان بسيار از افراد، اشتياق به حكومت را برانگيخت كه آنها را به بهره برداري از تمام شرايط به وجود آمده براي دستيابي به اين هدف، سوق داد؛ در برابر اين طبقه، طبقه ي مبارزان و مسلمانان محروم از تمام امتيازات وجود داشتند كه اسباب نارضايتي آنها فراهم بود.

جمهور مبارزان، اصل و اساس انقلاب بودند؛ اما ابزار آن اقدامات عثمان و كارگزاران


و خاندان او بودند. ولي آن چه كه آتش انقلاب را شعله ور كرد، همان سودجويان در آن بودند. اينها همان رهبراني هستند كه از شور و اشتياقي برخوردار بودند كه خلافت را هدفشان قرار داده، ثروت و جايگاه ديني آنان موجب شد كه انصار گرد آنها جمع شوند، پريشاني اوضاع هم راه را هموار كرد تا مردم از وضع خوبي كه دارند، باز دارند.

اين مناسبات و شرايط ناگوار ناشي از يك جنبش عمومي بود و هر چند به معناي نظام حزبي دقيق نبود ولي داراي وحدت افكار و هدفهاي مشترك بوده است.

عثمان و اطرافيانش - از امويان و سودجويان - در برابر اين جنبش رفتاري به دور از حكمت و عدالت پيشه كرده بودند؛ و به جاي اين كه به خواسته هاي انقلابيون پاسخ مثبت دهند، با آنها به خشونت رفتار كرده و آنها را خوار نموده و با سياستي خشن، سياستي كه ناشي از نشست عثمان با كارگزارانش در شهرها بود، با آنها مقابله كردند. طبري اين وضعيت را چنين به تصوير كشيده است:

«عبدالله بن عمر به او گفت: اي پيشواي مؤمنان نظر من اين است كه آنها را به جهادي فرمان دهي تا تو را فراموش كنند؛ آنها را در سرزمين دشمن ماندگار كن تا تسليم تو شوند و تنها به خود بينديشند و زخم چهارپا و پشه ي روي پوست آن...، عثمان كارگزاران خود را به انجام اين سياست فرمان داد و دستور داد تا بر آنان سخت بگيرند و آنها را در سرزمين دشمن ماندگار كنند، تا به وطن شان باز نگردند. از طرفي به تحريم بخششهاي آنها پرداخت تا به اطاعت او درآيند و نيازمند او گردند» [1] .

اما اين اقدامات خشونت آميز، آتش مقاومت را شعله ورتر مي ساخت تا اين كه از شدت آن بكاهد. آن مبارزان تهيدست دريافتند كه فريب خوردند و در كوفه، بصره، مصر، و حجاز به تشكيل حزب پرداختند و در جاي جاي سرزمين اسلامي به قيام جمعي براي واداشتن عثمان به تغيير اطرافيانش دست زدند كه در حقيقت آنها را مسؤول بسياري از


گرفتاريها مي دانستند. از عثمان خواستند تا كارگزارانش كه بدرفتارند و به مردم ستم روا مي دارند، تغيير دهد و سياست مالي اش را نيز دگرگون سازد در عين حال كه علي (ع) به رايزني ميان انقلابيون و خليفه مي پرداخت تا شورش را آرام نمايد و به نصيحت عثمان مي پرداخت تا به عدالت رفتار نمايد، مي بينيم كه مشتاقان خلافت، از شورش توده ي مردم براي دستيابي به هدفشان سوء استفاده كرده و آتش انقلاب را شلعه ور ساخته و ثروتهاي باد آورده را در راه انقلاب و خريدن رهبران آن و مسلح ساختن افراد به كار گرفتند؛ و بالاخره اوضاع پريشان به اوج خود يعني مرگ عثمان منجر شد.



پاورقي

[1] طبري، ج 3، ص 373 و 374.