بازگشت

رفتار عثمان در برابر مخالفانش


رفتار عثمان در برابر مخالفان سياست وي در امور مالي و مديريتي از جانب صحابه ي بزرگ، موجب فشار بيشتر عليه او نسبت به قريش و عموم مسلمانان گشت و از عوامل مهم در پيچيده كردن بحراني بود كه عثمان و مسلمانان در روزگار عثمان از آن در رنج بودند. عبدالله بن مسعود هذلي، هم پيمان بني زهرة، خزانه دار بيت المال، مخالف سياست


مالي و مديريتي عثمان بود و عثمان در اعتراض به او گفت: «تو خزانه دار ما هستي».

مخالفت ابن مسعود بالا گرفت و عثمان فرمان داد تا او را بزنند تا جايي كه دنده هايش شكسته شد.

ابوذر غفاري هم مخالفت كرد ولي عثمان وي را به شام تبعيد نمود ولي باز ابوذر از مخالفت دست برنداشت بلكه روشهاي معاويه در حكومت بر مردم به شيوه جديد به عثمان مدد مي رساند. وي شروع كرد به انتقاد از روشهاي معاويه در بخشش اموال عمومي. سخن وي با علاقه ي طرفداران معاويه مواجه شد و معاويه هم وضع او را به عثمان گزارش داد و عثمان چنين گفت:

«جندب (نام اصلي ابوذر) را سوار بر شتري چموش و لاغر نزد من بفرست».

ابوذر به مدينه رسيد در حالي كه گوشت رانهايش از سختي راه از بين رفته بود؛ ولي بي درنگ مخالفت را آغاز كرد. عثمان او را به ربذه تبيعد كرد و چيزي نگذشت كه در غربت و تنهايي در سال 32 هجري از دنيا رفت.

عمار بن ياسر، هم پيمان بني مخزوم نيز با او به مخالفت برخاست، عثمان او را دشنام داد و كتك زد چنان كه، عمار روزها بي هوش بر زمين افتاده بود. اما اين همه خشونت عمار را از ادامه ي مبارزه باز نداشت. بدستور عثمان او بر روي زمين افكنده شد و با دو پايش در حالي كه كفش پوشيده بود او را لگدمال كرد تااين كه پوست شكمش پاره شد و امعاء واحشاي او بيرون زد.

ديگر صحابه، از مهاجران و انصار نيز در حوادثي كه پيش مي آورد و سياستي كه در پيش گرفته بود با او به مخالفت برخاستند ولي عثمان به هيچ كس اعتنا نمي كرد.

اين مخالفت در ميان مسلمانان شايع گشت و منتظر پاسخي از جانب عثمان بودند؛ چون مبارزه اي مبتني بر درك نيازهاي جامعه و بيان نارضايتي مسلمانان از سياستي بوده است كه بر آنها اعمال مي شده است. اما به جاي آن، مي ديدند و مي شنيدند كه عثمان و خاندان او، مبارزان را سخت شكنجه مي كنند و هيچ پاسخي دريافت نمي كنند.

ابن موضع گيري عثمان، خشم همه ي مسلمانان را برانگيخت؛ اين مبارزان هم از بزرگان


صحابه و برجستگان بوده اند كه عثمان آنها را به خاطر اصلاح طلبي خوار نموده و به آنان ظلم روا مي داشت. در حالي كه از مروان بن حكم وامثال او از بني اميه و طرفداران آنها كه از مسلمان فتح مكه و طلقاء كه هيچ سابقه و جايگاه در اسلام نداشته اند، اطاعت مي كرد. اين مخالفان و مبارزان با اين مخالفت، از اراده ي تمامي مسلمانان كه سياست عثمان آنها را آزار مي داد، سخن مي گفتند. مسلمانان موضع عثمان در برابر مخالفان را عزم بر اراده ي سياست اش بدون توجه به هرگونه نصيحت و تحذير، تفسير مي كردند.

در كنار اين مبارزه ي صادقانه و مخلصانه كه در پي خيرخواهي همه ي مسلمانان بود، مبارزه ي ديگري با علل متفاوت و نتايج مخالف آن در جريان بود. رهبران اين مخالفت به فساد اوضاع عمومي و رواج خشم و نقد اعتقاد داشتند مكه اين امور فرصتي خواهند بود تا با استفاده از آنها به پايان دادن حكومت عثمان و دستيابي به اهدافشان، شتاب مي شود؛ لذا در رواج روح خشم و عمق بخشيدن به آن مشاركت مي ورزيدند.

عثمان با سياست خود نسبت به اين گروه از مخالفان خود، اسباب قدرت و نفوذ را استحكام بخشيد و آن هم از طريق آزاد گذاشتن آنها در ثروت اندوزي تا بالاترين حد به واسطه ي زمينها و ايجاد تيولهاي فراوان و آزاد گذاشتن آن گروه در ترك مدينه بن قصد سرزمينهاي فتح شده، بوده است؛ جايي كه افرادش براي خود ثروت اندوزي نمايند و پيروان و طرفداران خود را زياد نمايند و در آرزوي رسيدن به خلافت باشند و بدين وسيله طرفداران و قبايل شان را اميدوار سازند. طبري با اشاره به حوادث سال سي و پنج هجري به اين حقيقت مي پردازد و مي گويد:

«عمر مانع خروج بزرگان قريش (از مهاجران) به ديگر سرزمينها مي شد [1] .

وقتي عثمان به خلافت رسيد، آن گونه كه عمر مانع شان مي شد، مانع نمي شد و لذا به سرزمينهاي ديگر رفتند. وقتي كه آن سرزمينها را ديدند و دنيا را نظاره كردند و مردم هم آنها را ديدند، كساني كه سابقه و ويژگي بارزي در اسلام نداشتند و گمنام بودند، در ميان آنها پراكنده شدند. مردم به آنها اميد دادند و آنها هم در اينكار پيشي


گرفتند مردم گفتند: اگر به حكومت برسند ما آنها را مي شناسيم و در نزديك شدن به آنها پيشي مي گيريم؛ اين نخستين توهيني بود كه به اسلام روا داشته شد و نخستين فتنه در ميان مردم بود» [2] .

و در مورد ديگر آورده است:

«وقتي عثمان به خلافت رسيد، آنها را كنار زد و در شهرها پراكنده شدند و مردم از آنها دور شدند...» [3] .


پاورقي

[1] وقتي زبير عوام از عمر براي جنگ اجازه خواست، گفت: «من به در اين ملت چسبيده‏ام تا اصحاب محمد (ص) در ميان مردم متفرق نشوند تا آنها را گمراه سازند». شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 20.

[2] طبري، ج 5، ص 134.

[3] طبري، ج 5، ص 134.