بازگشت

سياست مالي - اداري عثمان


عثمان وقتي به خلافت رسيد، سياست مالي اش چنان بود كه مسلمانان قبل از او چنين سياستي را به ياد نداشتند. وي شروع كرد به بخششهاي زياد به خاندان و اقوام و بزرگران قريش و بويژه برخي از اعضاي شورا. اگر اين بخششها از ثروت شخصي اش بود، اعتراض كسي را بر نمي انگيخت ولي اين پولها همه از بيت المال بود كه همه ي مسلمانان در آن سهيم بودند. كارگزاران عثمان در جاي جاي دولت خلافت، شيوه ي او در مدينه را اعمال مي كردند. آنها نيز به بيت المال منطقه اي روي آورده بودند و به خاندان و ياران و نزديكان خود از بيت المال مي بخشيدند. [1] .

عثمان به اقدامي مالي دست زد كه به واسطه ي آن طبقه ثروتمند را به وجود آورد؛ طبقه اي كه با بخششهاي خود فعاليت اقتصادي آنها را رونق بخشيد و به قدرت گرفتن و رشد ثروتهاي آن فرصت داد. ساز و كار اين امر آن بود كه پيشنهاد كرد تا مردم غنيمت جنگي خود را به هر جا كه زندگي مي كنند، انتقال دهند. مثلا كسي كه در عراق يا شام يا مصر زميني داد مي تواند به كسي بفروشد كه زميني در حجاز يا ديگر مناطق دارد. ثروتمندان به استفاده از


اين اقدام، شتاب كردند و با پولهاي ذخيره شده ي شان، زمينهايي را در سرزمينهاي فتح شده خريداري كردند و با زمين شان در حجاز، زمينهايي را در سرزمينهاي فتح شده معاوضه نمودند و بردگان و غير برده را براي كار و بهره وري در آن جلب كردند. بدين ترتيب اين ثروتها رشد فزاينده اي يافتند و اين طبقه ي مشتاق به حكومت و قدرت، قدرت بيشتري كسب كردند.

مسعودي و ديگران نمونه اي ازاين ثروتهاي فراوان آن روزگار را چنين توصيف كرده اند:

«ثروت زبير به پنجاه هزار دينار و هزار اسب و هزار برده و زمين و آبادي در بصره، كوفه، مصر و اسكندريه مي رسيد. در آمد طلحة بن عبيدالله در عراق هر روز، هزار دينار بود؛ به روايتي بيش از اين هم بود؛ به روايتي بيش زااين هم بود؛ در منطقه ي (شراة) بيش از اين بوده است.

در آغل [2] عبدالرحمن بن عوف، صد اسب، هزار شتر و ده هزار گوسفند بود؛ يك چهارم از يك هشتم ثروت او بعد از مرگش هشتاد و چهار هزار دينار بوده است.

وقتي زيد بن ثابت از دنيا رفت، طلا و نقره اي به ارث گذاشت كه به وسيله تبر شكسته نمي شد؛ اين غير از ثروت و زميني بود كه ارزش آن، صد هزار دينار بوده است. يعلي بن منيه وقتي از دنيا رفت پانصد هزار دينار از خود به جاي گذاشت و بدهي و اثاث منزل او به ارزش سيصد هزار دينار مي رسيد. اما خود عثمان روز مرگش، صد و پنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم نزد خزانه دارش بوده است؛ ارزش زمينهاي وي در منطقه «القري» و «حنين» به صد هزار دينار مي رسيد و اسب و شتر فراواني به جاي گذاشت.

مسعودي در ادامه مي گويد:

«اين مطلبي است كه ذكر آن طولاني است و توصيف آن درباره ي كساني كه صاحبان ثروت روزگار عثمان بودند، فراوان است». [3] .

در كنار اين طبقه ي ثروتمند، طبقه ي فقير و تهيدستي بودند كه صاحب هيچ زمين و ثروتي نبوده اند، آنها از بخششهاي آن چناني هم بهره مند نبوده اند. اينها همان طبقه ي سربازان و


جنگجويان و وابستگان آنها بودند. اين طبقه به واسطه ي انحصار طلبي عثمان و كارگزاران وي در گرفتن غنيمتهاي جنگي براي خود و نزديكان خود و محروم ساختن جنگجويان، شكل گرفت. آنها مدعي بودند كه غنايم از آن خداوند است و جنگجو تنها اندكي پاداش دارد كه به او داده مي شود. [4] .

اما باغ و كشتزارهاي عراق، بنا به تعبير سعيد به عاص والي عثمان در كوفه «باغ قريش بود؛ اگر بخواهيم از آن برمي گيريم و اگر بخواهيم رهايش مي سازيم» [5] .

«نيازمان را از اين غنايم برمي گيريم، هر چند علي رغم ميل مردم باشد» [6] .

روزگار و حوادث از پي هم مي گذشتند و شكاف بين دو طبقه روز به روز بيشتر ميشد. هم زمان كه طبقه ي اشراف ثروتمند، ثروتمندتر و قدرتمندتر مي شدند و غرق لهو و لعب و خوشگذراني، تا جايي كه خليفه زادگان هم به خوشگذراني حرام روي آورده بودند، [7] .

طبقه ي ديگر فقيرتر مي شدند و و احساس فقر بيشتري مي نمودند.

مسلمانان به وقت زيادي نياز نداشتند تا براي آنها روشن شود كه وقتي با عثمان بيعت كردند، قدرت عملي مسلمانان را به خاندان و خويشاوندان و نزديكان بني اميه و خاندان ابو معيط سپردند. به زودي مشخص شد كه عثمان نقابي بود كه امويان در پشت ان كمين كرده بودند. و چه زود حوادث اين مطلب را ثابت كرد. چون عثمان پستهاي بزرگ و مهم خلافت يعني بصره، كوفه، شام، و مصر را به خويشاوندان نزديكش سپرد. اين چهار پست و همان پستهايي با موقعيت برجسته در جنگ، اقتصاد و جامعه بوده اند. مركز ثروت و كشاورزي دولت خلافت بودند كه مال و ثروت از آن جا آورده مي شد. در ضمن مركز تجمع سربازان مسلمانان بود كه از جاي جاي حكومت مي آمدند و مركز عمليات پيروزي بزرگي بود كه همچنان در اوج بود. جز اين استانها بعضي اماكن جايگاه و نقش درجه ي دوم داشتند،


بقيه چندان مورد توجه و عنايت نبودند.

عثمان، پسر دايي اش يعني عبدالله بن عامر بن كريز را كه بيست و پنج سال داشت به فرمانداري بصره گماشت و برادرش وليد بن عقبة بن أبي معيط را بر كوفه و سپس زير فشار افكار عمومي، بعد از اثبات شراب خواري و پرده دري، وي را عزل نمود و سعيد بن عاص را به جاي وي گمارد. معاويه، عامل عمر در دمشق و اردن بود كه عثمان حكومت حمص، فلسطين و الجزيره را ضميمه ي آن كرد. بدين ترتيب اسباب و عوامل قدرت او را تا بالاترين حد ممكن گسترش داد. برادر ناتني اش، عبدالله بن سعد بن أبي سرح را به فرمانداري مصر گماشت. تمام اين واليان از نزديكان عثمان بوده اند و رفتار ديني يا مديريتي آنها و يا در هر دو جنبه رد شهرها با توده ي مردم، پسنديده و قابل قبول نبوده است. اينها همگي از قريش بوده اند و در اقدامات خود، حس قبيله گرايي و تعصب نسبت به غير قريش را پنهان نمي كردند. در كوفه، سعيد بن عاص ستم مي كرد و با تعصب نسبت به قريش مي گفت:

«باغها و كشتزارها، باغ و بستان قريش است؛ آن چه را بخواهيم برمي گيريم و آن چه را بخواهيم رهايش مي سازيم».

وقتي مسلمانان غير قريش به او اعتراض كردند، آنها را به شام تبعيد نمود. معاويه با آنها در باب فضيلت و برتري قريش بر ديگر مسلمانان به بحث پرداخت و وقتي سخن او را نپذيرفتند، آنها را به الجزيره تبعيد كرد. حاكم آن جا عبدالله بن خالد بن وليد مخزومي دست نشانده ي معاويه بود و او هم با خوار ساختن و حقارت آنها، برتري قريش را براي آنها اظهار نمود. در مصر، عبدالله بن سعد در گرفتن ماليات به ظلم و ستم پرداخت و تعصب نسبت به قريش را به حدي اظهار كرد كه مسلمانان غير قريش را تحريك نمود و آنها را واداشت تا نزد عثمان شكايت برند. وقتي عثمان هم به او دستور داد تا دست از اين وضع بردارد، شاهدان را شكنجه نمود و مردي از گواهان را به حدي كتك زد تا كشته شد.

حاكمان عثمان از كساني نبوده اند كه در دين وجهاد در اسلام سابقه اي داشته باشند بلكه در دينداري شان هم شك مي شد؛ حتي در بين آنها كساني بودند كه به اهل فسق و ضعف در دينداري مشهور بودند. در ميان آنها عبدالله بن سعد بود كه در آزار رساندن


تمسخر به پيامبر (ص) حد افراط را پيمود و در استهزاء به قرآن تا حدي پيش رفت كه قرآن حكم به كفر او داد. وليد بن عقبه از كساني بود كه در فسق و فجور شهرتي به هم زده بود و در قرآن هم درباره ي فسق او آيه اي آمده است.

مسلمانان - چه سرشناسان و چه توده ي مردم - درباره ي اين حاكمان خويشاوند عثمان به او مراجعه مي كردند و بر كناري شان را از او مي خواستند. عثمان هم جز از سر بي ميلي به شكايت آنها توجهي نمي نمود.

سياستي كه عثمان در استانها در پيش گرفت، بر او شوريدند و در روزگار وي حركت عمومي خشم مسلمانان به راه افتاد. اين تنها به خاطر تعصب قبيله اي كه او و حاكمان او اعمال مي كردند، بوده است.

خشم مسلمانان و مسلمانان غير عرب به خاطر توهين و ظلمي كه از جانب كارگزاران او اعمالي مي شد، عليه او برانگيخته شد.

خشم صحابه هم برانگيخته شد، چون او ولي امر مسلمانان و امين دارايي شان بود و اين عاملان قريش كه براي دين ارزشي قائل نبوده اند و به آن بها نمي دادند و به ظلم مي پرداختند ولي عثمان مانع شان نمي گشت.

خشم انصار نيز عليه او برانگيخته شد، چون آنها از حاكميت كه به آنها وعده ي همكاري داده شده بود، محروم ماندند، انصار آن روزي را كه شمشيرها و كشته ها و اموالشان را كه موجب به قدرت رسيدن قريش شده بود، هرگز فراموش نكرده بودند.

بالاخره خشم جوانان قريش و علاقه مندان به حكومت در ميان اعضاي شورا را نيز برانگيخت، چون آنها هم فراموش شده بودند و هيچ پستي نگرفته بودند.


پاورقي

[1] مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 341، بلاذري، أنساب الاشراف، ج 5، ص 25 تا 28 و 48 و 52.

[2] محل نگاهداري حيوانات و چهارپايان.

[3] مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 341 تا 343.

[4] حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، ج 1، ص 358.

[5] مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 346.

[6] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 49.

[7] عثمان که ثروت فراواني داشت و پسرش وليد که اهل شرابخواري و عشرت بود سرانجام به قتل رسيدند مروج الذهب، ج 2، ص 341 و المعارف، ابن قتيبه، دارالکتب، 1960، ص 202.