بازگشت

موضع امام حسن در مقابل معاويه


امام مجتبي عليه السلام كه در جنگ هاي جمل، صفين و نهروان جزو مبارزان خط اول جبهه بود، پس از رسيدن به خلافت، سياست هاي اصلاحي پدر بزرگوارشان را ادامه دادند و براي برداشتن موانع با تمام وجود قيام كردند.

امام عليه السلام وقتي از تجاوز معاويه به قلمرو حكومت اسلامي مطلع شد، اعلام جهاد كرد و حجر بن عدي را جهت اعلام فرمان جهاد به سوي فرماندارانم و كارگزاران فرستاد و خود در كوفه به بسيج مردم پرداخت. [1] حقوق سپاهيان خود را نيز دو برابر نمود تا آمادگي دفاعي داشته باشند. [2] .

اما فرمان عمومي جهاد از طرف امام عليه السلام (به خاطر همان مسائلي كه قبلا يادآور شديم) پذيرفته نشد. لذا آنها را ملامت كرد و فرمود:

«چه رفتار زشتي! چرا به پيشوا و فرزند پيامبرتان پاسخ نمي دهيد؟... مگر از خشم خدا نمي ترسيد و از ننگ و عار انديشه نداريد؟!» [3] .

عده اي از مردم چون سخنان حضرت عليه السلام را شنيدند حركت كردند و به «نخيله» رفتند و ده روز در آنجا ماندند. در اين مدت تنها چهار هزار نفر گرد آمدند. تلاش هاي بعدي امام عليه السلام براي جمع آوري نيرو چندان مفيد واقع نشد. و با نيروهاي موجود خود را براي جنگ آماده ساخت و هنگامي كه معاويه پيشنهاد صلح داد امام عليه السلام مخالفت كرد و در سخنراني خود به مردم فرمود:

«الا و ان معاوية دعانا لامر ليس فيه عز و لا نصفة فان اردتم الموت رددناه عليه و حاكمناه الي الله عز و جل بظبي السيوف و ان اردتم الحياة قبلناه و اخذنا لكم الرضي» [4] .

بدانيد معاويه ما را به امري (صلح) دعوت كرده كه در آن نه عزتي براي ما و شما وجود دارد و نه ذره اي رعايت انصاف شده است، پس اگر از مرگ هراسي نداريد آن را به سوي او بازگردانده و او را با شمشيرهاي بران به حكم خدا فراخوانيم و اگر در پي زندگي هستيد ما هم قبول مي كنيم و رضايت شما را فراهم مي آوريم.


و در توبيخ مردمي كه طرفدار صلح بودند فرمودند: «شما همان كساني هستيد كه حكميت را در صفين بر پدرم تحميل كرديد.» [5] .

بنابراين موضع اوليه امام عليه السلام در مقابل معاويه، جنگ بود و اين حقيقت تاريخي، غير قابل انكار است.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44 ص 21؛ انساب‏الاشراف، ج 3 ص 32.

[2] تاريخ يعقوبي،ج 2، ص 181.

[3] انساب‏الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 32.

[4] الکامل، ابن‏اثير، ج 2، ص 446، بحارالانوار، ج 44، ص 21.

[5] انساب الاشراف، ج 3، ص 39.