بازگشت

اصلاحات مالي


حضرت امير عليه السلام سياست هاي مالي خويش را در دو زمينه انجام داد.


الف - مصادره ي ثروت هاي حرام: چون در دوره ي عثمان، زمين هاي كشاورزي متعلق به دولت به تني چند از خويشاوندان و دوستان خليفه بخشيده شده بود و اموال زيادي از بيت المال به طبقه اشراف هبه گرديده بود. امام عليه السلام بسياري از آنها را به وضع اوليه و مشروعش برگردانيد [1] و در نطقي صريحا اعلام فرمود:

«اي مردم، من يكي از شمايم، هر چه من داشته باشم شما نيز داريد و هر وظيفه بر عهده ي شما باشد بر عهده ي من نيز هست. من شما رابه راه پيامبر صلي الله عليه و آله مي برم و هر چه را كه او فرمان داده است، در دل شما رسوخ مي دهم. جز اينكه هر قطاع كه عثمان آن را به ديگران داد و هر مالي كه از مال خدا عطا كرد بايد به بيت المال بازگردانيده شود همانا كه هيچ چيز حق را از ميان نمي برد. هر چند مالي بيابم كه با آن زني را به همسري گرفته باشند و كنيزي خريده باشند و مالي كه در شهرها پراكنده باشد، آنها را بازمي گردانم. در عدل گشايش است و كسي كه عدل بر او تنگ باشد ستم بر او تنگ تر است.» [2] .

طبقه اشراف و توانگر گمان كرد اگر سر به فرمان امام بسپارد، امام عليه السلام ازگذشته هاي آنان در مي گذرد. آنان وليد بن عقبه را به نزد امام فرستادند. وليد به امام گفت: «اي ابوالحسن تو به همه ي ما آسيب رسانيده اي. ما برادران و همنوعان تو از فرزندان عبد مناف هستيم. امروز ما با تو بيعت مي كنيم. به شرط آنكه از آنچه در ايام عثمان از اموال (بيت المال) به دست آورديم درگذري و قاتلان او را به قتل برساني؛ و ما اگر از تو بيمناك گرديم به شام مي پيونديم. [3] .

امام عليه السلام در كمال صراحت اعلام كرد:«حق با گذشت زمان كهنه نمي شود و شما بايد اموال را به بيت المال برگردانيد.» [4] .


ب- جلوگيري از حيف و ميل بيت المال: امام علي عليه السلام شخصا به اموال بيت المال دست نمي آلود، و به هيچ كس هم اجازه حيف و ميل آن را نمي داد. با برقراري يك شبكه ي نظارت، بازرسي، پيگرد، و كيفر كارمندان دولت، راه هر گونه سوء استفاده مالي را بسته بود.

و در نطقي فرمود:

«به خدا اگر شب به جاي بستر بر پشته ي خار بخوابم و مرا در بند و زنجير كرده به اين سو و آن سو بكشانند برايم خوش تر از آن است كه در روز رستاخيز، در حالي با خدا و پيامبرش روبرو شوم كه به يكي از بندگان خدا ظلم كرده يا چيزي از مال دنيا را غصب كرده باشم. و چرا و چگونه به كسي ستم روا دارم، آن هم براي جسمي كه تار و پودش به سرعت به سوي پوسيدن پيش مي رود؟! [5] .

آنگاه پس از بيان برخوردش با برادر بزرگوارش (عقيل)، مي فرمايد:

«عجيب تر از آن اين بود كه يكي (اشعث بن قيس) در خانه ي ما را زد و ظرف حلواي تر و تازه اي با شيره اي آورد كه نفرتم را برانگيخت: گويا با زهرمار يا آب دهان مار آميخته اند. از او پرسيدم: انعامي است يا زكاتي، يا صدقه اي كه آن هم براي ما خاندان پيامبر، حرام است؟ گفت: هيچ يك، بلكه هديه اي است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده اي كه مرا فريب دهي؟ خرد آشفته اي يا ديوانه شده اي، يا ياوه مي گويي؟ به خدا اگر هفت اقليم زمين را با فضايي كه تا افلاك فاصله دارد به من بدهند تا امر خدا را در مورد مورچه اي زير پا گذارم و سبوس گندمي را كه در دهانش حمل مي كند بربايم، نخواهم پذيرفت.» [6] .

و در مورد تقسيم بيت المال و جلوگيري از حيف و ميل آن اقدامات مؤثري انجام داد.

مسعودي مي نويسد:«علي املاكي را كه عثمان به تملك شخصي عده اي از اشراف درآورده بود از تملك آنان خارج كرده به حالت اوليه بازگردانيد؛ و هر چه در خزانه ي


عمومي بود ميان مردم توزيع كرد و هيچ كس را بر ديگري ترجيح نداد و به همه سهم مساوي داد.» [7] .

صاحب الغارات مي نويسد:«مجمع گويد: علي عليه السلام هر روز جمعه بيت المال را جاروب مي كرد و آب مي پاشيد، سپس دو ركعت نماز به جاي مي آورد و مي گفت شما در روز قيامت شهادت دهيد كه اين انبار را به حق پر كردم و به حق تقسيم نمودم.» [8] .

و به عثمان بن حنيف نوشت:

«آگاه باش! هر مأمومي پيشوايي دارد كه بايد به او اقتدا كند. و از نور دانشش بهره گيرد بدان امام شما از دنيايش به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است...» [9] .

و ابن ابي الحديد در وصف علي عليه السلام مي نويسد:«تنها علي عليه السلام بود كه اموال بيت المال را تقسيم مي كرد و در جاي آن نماز مي خواند و او بود كه مي گفت: اي زرد و سفيد (درهم و دينار) غير مرا فريب دهيد. و او بود كه از خود چيزي به ارث نگذاشت در حالي كه تمام جهان اسلام به جز شام در اختيار او بود.» [10] .


پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 2، ص 370.

[2] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 15، شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 1، ص 269.

[3] شرخ نهج‏البلاغه، ج 7، ص 37 و 39.

[4] همان.

[5] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 224.

[6] همان.

[7] مروج الذهب،ج 2، ¸ 370؛ شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 22.

[8] الغارات، ابن هلال ثقفي، ص 31.

[9] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 45.

[10] شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 22.