بازگشت

پاسخ به سؤالات كعب الاحبار


سيد رضي جواب هاي قاطعانه علي عليه السلام را به كعب الاحبار چنين نقل كرده است.

«عده اي از اصحاب در خانه عثمان اجتماع كرده بودند، كعب الاحبار (كه پاسخ مسائل خودش را نگرفته بود) گفت: دوست داشتم آگاه ترين اصحاب محمد نزد من بود و از او چيزهايي مي پرسيدم كه احدي جز يكي دو نفر كسي در عالم به آنها آگاهي ندارد. در اين لحظه علي بن ابي طالب عليه السلام از راه رسيد و به جمع آنان وارد شد. اصحاب تبسم كردند.


گويا علي عليه السلام از اين كار آنها متأثر شد، لذا پرسيد: چرا خنديديد؟ گفتند غرضي نداشتيم؛ كعب الاحبار آرزويي كرد بلافاصله اجابت گرديد! حضرت عليه السلام از آرزوي كعب سؤال نمود گفتند او آرزو كرد نزد آگاه ترين اصحاب محمد صلي الله عليه و آله باشد تا سؤالاتي نمايد كه احدي در روي زمين به آنها آگاهي ندارد. امام علي عليه السلام نشست و فرمود:«هات يا كعب مسائلك» (اي كعب سؤالات خود را مطرح كن.)

كعب گفت: يا اباالحسن اولين درختي كه روي زمين روييد كدام درخت است؟

حضرت پاسخ داد: در نظر شما يا در نظر ما؟ گفت: هر دو را بيان كن. فرمود: به گمان شما اولين درخت، آن درختي بود كه كشتي نوح از آن ساخته شد. كه اين دروغ است. اولين درخت آن نخلي بود كه خداوند متعال همراه حضرت آدم از بهشت فرود آورد تا «آدم» از خرماي آن بخورد و در سايه اش استراحت كند.

كعب پرسيد: اولين چشمه اي كه در روي زمين جاري شد كدام چشمه بود؟

حضرت عليه السلام فرمود: به نظر شما چشمه اي است كه در صخره بيت المقدس جوشيد. لكن اين سخن باطلي است. اولين چشمه، چشمه اي بود كه حضرت خضر از آن نوشيد و در دنيا باقي ماند. كعب پرسيد: يا اباالحسن از كسي كه پدر نداشت و از كسي كه قبيله نداشت و از جايي كه قبله ندارد ما را آگاه ساز.

حضرت عليه السلام فرمود: كسي كه پدر نداشت عيسي بن مريم عليه السلام بود، و شخصي كه فاميل و قبيله نداشت حضرت آدم بود و جايي كه قبله ندارد بيت الله الحرام است كه خود قبله است و قبله ندارد.

كعب پرسيد: يا اباالحسن يك سؤال ديگر هست كه اگر پاسخ دهي مي دانم كه تو خودت هستي. (يعني تو خليفه پيامبري). بگو كدام شخص بود كه قبرش، او را حركت مي داد؟

حضرت عليه السلام مي فرمود: آن شخص يونس بن متي بود كه خداوند متعال در شكم ماهي او


را زنداني ساخته بود. [1] .


پاورقي

[1] خصائص الائمه عليهم‏السلام، خصائص اميرالمؤمنين عليه‏السلام، الشريف الرضي، تحقيق اميني، ص 91 - 90.