بازگشت

عدم مداهنه و سازش با منافقان و مشركان


ائمه عليهم السلام براي تربيت مردم و حفظ دين، گاهي با آنان مدارا مي كردند اما مداهنه و سازش هرگز در كارشان وجود نداشت. زيرا مدارا يعني صرف نظر كردن از دنيا و مقام خود براي اصلاح دين و دنياي مردم، اما سازش و مداهنه، يعني صرف نظر كردن از گوشه اي از برنامه هاي دين و مكتب براي حفظ خود و يا رسيدن به مقام. مداهنه يعني


خط نداشتن و با همه گروه ها كنار آمدن، سازشكاري و محافظه كاري كردن.

ائمه عليهم السلام چون داراي استراتژي مشخصي بودند هرگز درباره دينشان با كسي سازش نمي كردند. [1] علي عليه السلام فرمود:

«ان المؤمن اعز من الجبل، الجبل يستقل منه بالمعول و المؤمن لا يستقل من دينه شي ء». [2] .

مؤمن از كوه محكم تر است، زيرا كوه به وسيله كلنگ كنده مي شود ولي از دين مؤمن ذره اي نمي شود كند.

علي عليه السلام در ميدان عمل اين مطلب را ثابت كرد. پس از كشته شدن عثمان و بيعت مردم با حضرت عليه السلام و استنكاف معاويه از بيعت، به او نوشت:

اما اينكه خواسته اي شام را به تو واگذارم! (آگاه باش) من چيزي را كه ديروز از تو منع كردم امروز به تو نخواهم داد. و اما اينكه نوشته اي جنگ همه عرب را جز اندكي به كام خود فروبرده بدان آن كس كه بر حق بوده جايگاهش بهشت است و آن كس كه به راه باطل (در كام جنگ فرورفته) در آتش است. [3] .

مغيرة بن شعبه و ابن عباس بن علي عليه السلام گفتند:«كارگزاران عثمان را باقي بگذار تا قدرت يابي، آنگاه آنان را عزل كن.»

اما حضرت عليه السلام فرمود:«سازش با منافق و فاسد يك لحظه هم ممكن نيست.» [4] .

به همين جهت علي عليه السلام كليه عمال عثمان را از شهرها و استان ها عزل كرد. يعقوبي مي نويسد: «عزل علي عمال عثمان عن البلدان الا ابي موسي الاشعري.» [5] .

عدم سازش با كفر و نفاق و صلابت در هدف، شيوه ي پيامبران و اولياي الهي بوده است.


قرآن كريم مي فرمايد:

«چه بسيار پيامبراني كه مرداني الهي همراه آنان جنگيدند و با باطل نبرد كردند و هرگز سستي نكردند و ضعف نشان ندادند و خداوند مقاومت كنندگان را دوست دارد.» [6] .

همچنين علي عليه السلام در جواب نامه معاويه كه مجددا «شام» را از او خواسته بود. نوشت:

«آنچه قبلا حرام بود بر تو، الان نيز ممكن نيست به تو تعلق گيرد و ممكن نيست علي با تو سازش كند.» [7] .

و حسين بن علي عليه السلام نبرد با كفر و نفاق بني اميه را بر خود لازم مي داند و مي فرمايد:

«اينك كه بني اميه اطاعت خدا را ترك و پيروي شيطان را بر خود فرض نموده اند و فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل نموده اند. حلال و حرام خداوند بزرگ را تغيير داده اند من به هدايت و رهبري جامعه مسلمانان و قيام عليه اين همه فساد و مفسدين از ديگران شايسته ترم.» [8] .


پاورقي

[1] براي شناخت بيشتر در اين زمينه و آشنايي با موارد عيني آن به کتاب ارزشمند الفصول المائه، سيد اصغر ناظم‏زاده، ج 4، ص 90 تا 103 مراجعه فرماييد.

[2] اصول کافي، ج 4، ص 63.

[3] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 17.

[4] اخبار الطوال، ابوحنيفه بن داوود دينوري، ترجمه مهدوي دامغاني، ص 178.

[5] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 179.

[6] آل عمران (3)، آيه‏ي 146.

[7] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 17 (مضمون نامه).

[8] مقتل الحسين، خوارزمي، تحقيق محمد السماوي، ج 1، ص 335.