بازگشت

انحراف آشكار در خلافت اسلامي


فلسفه رهبري و زعامت در اسلام بر پايه ي «رهبر براي مردم، نه مردم براي رهبر» مبتني است. لذا رهبر جامعه اسلامي بايد در حق مردم خيرخواهي كند و آنها را مانند اجزا و عناصر شخصيت خود تلقي نمايد؛ و از تقواي كامل و درك وظايف خطير رهبري برخوردار باشد تا جامعه اسلامي را چنان كه شايسته است به سعادت رهنمون گردد. تأثير رهبران اجتماعي در اصلاح جامعه به حدي بالاست كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

«دو گروه از امت من هستند كه اگر فاسد شدند امت من فاسد مي شوند و اگر به صلاح و نيكي گرايش داشتند امت من اصلاح گشته و صالح مي شوند و آنها عبارتند از دانشمندان و مجريان و مديران. [1] .

و علي عليه السلام فرمود:«ملت اصلاح نمي شوند مگر واليان امور اصلاح شوند.» [2] .

بني اميه رهبري و خلافت اسلامي را مانند بسياري از مباني ديني وارونه كردند. معاويه براي انجام دستور پدرش كه گفت:«تلقفوها يا بني عبد شمس تلقف الكرة فوالله ما من جنة و لا نار و ما زلت ارجوها لكم الي ابنائكم وراثة» [3] همه چيز را در خدمت بني اميه قرار داد و نه تنها خيرخواهي براي امت اسلامي نكرد بلكه بهترين اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله را به شهادت رساند و بدعت هاي زيادي در دين ايجاد كرد و با معرفي يزيد به عنوان وليعهد خود، همه مقدسات ديني را به سخره گرفت. اين كار معاويه آن قدر زشت و ناپسند بود كه شخصي همانند زياد بن ابيه كه خود از فاسقان روزگار است نيز به


او اعتراض كرد.

او پس از دريافت نامه معاويه مبني بر اخذ بيعت براي يزيد، مردي را كه به فضل و فهم او اعتماد داشت نزد خود خواند و به او گفت: من مي خواهم تو را بر موضوعي امين گردانم كه بر صفحات نامه بر آن موضوع اعتماد نكردم! آنگاه گفت: نزد معاويه به شام برو و به او بگو اگر ما مردم را براي بيعت با فرزندت دعوت كنيم آنها به ما چه خواهند گفت؟ با آنكه يزيد با سگ ها و بوزينه ها بازي مي كند و لباس هاي الوان مي پوشد و به نوشيدن خمر معتاد است و با آلات موسيقي روز را به پايان مي رساند!! چگونه مي توان مردم را به بيعت با چنين كسي دعوت كرد با آنكه در ميان اجتماع مانند حسين بن علي، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر هستند؟! ولي اگر تصميم داري براي يزيد براي خلافت بيعت بگيري امر كن فرزندت را يك سال يا دو سال مانند آن چهار تن رفتار كند و اخلاق و روش آنها را در پيش گيرد. تا ما بتوانيم از اين راه امر را بر مردم مشتبه سازيم و از آنها براي او بيعت بگيريم.» [4] .

فضاحت و ننگ يزيد تا آنجا بالا گرفته بود كه حتي فرد ظالم و فاسدي مانند زياد بن ابيه او را شايسته زمامداري نمي دانست!

معاويه خود بهتر از هر كس ديگري فرزندش را مي شناخت و به مفاسد اعتقادي و اخلاقي وي واقف بود. او به خوبي مي دانست يزيد شايستگي زعامت و رهبري جهان اسلام را ندارد اما از آنجا كه معاويه اساسا اعتقادي به مصالح مردم و منافع عمومي نداشت و شيفته فرزندش بود او را به وليعهدي معرفي كرد. [5] .

يزيد حتي آن هنگامي كه به عنوان وليعهد معرفي شده بود نيز به مصالح اجتماعي و ملت اسلامي بي اعتنا بود و دردناكترين حادثه براي امت مسلمان كوچك ترين تأسف و تأثري در او به وجود نمي آورد و او را لحظه اي از سوگلي هايش جدا نمي ساخت!


يعقوبي مي نويسد: «در سال چهل و نه هجري معاويه عده زيادي از مسلمانان را براي جنگ به سوي روم فرستاد و سفيان بن عوف را فرمانده ي آنان قرار داد و به يزيد فرزند خود گفت: با آنها در جنگ شركت كن. يزيد كوتاهي كرد و تمارض نمود، لذا معاويه او را معذور داشت. اتفاقا در آن جنگ مسلمانان به گرسنگي، تب و سينه درد شديدي مبتلا شدند. هنگامي كه اين خبر به يزيد رسيد، وي در «ديرمران» با يكي از معشوقه هايش معروف به ام كلثوم به عياشي سرگرم بود. در آنجا اين اشعار را سرود:«مرا باك نيست اگر مسلمانان گرفتار تب و سينه درد شده اند در حالي كه در دير مران بر بالش ها تكيه زده ام و ام كلثوم نزد من است!» [6] .



همت و دورنماي فكري زمامدار اموي اين است كه اگر كنار معشوقه اش بود هيچ غمي ندارد. حتي اگر مسلمانان در منطقه جنگي گرفتار شديدترين عذاب و شكنجه باشند!

امام حسين عليه السلام يزيد را فردي ستمكار و منحرف معرفي كرد كه هيچ گونه صلاحيت و شايستگي براي خلافت در او وجود ندارد و سكوت در برابر او را ناروا و غير قابل قبول خواند و فرمود:

«... مردم! پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس قدرت حاكمه ي منحرف و ستمكاري را ببيند كه آنچه را خدا حرام دانسته حلال و روا مي داند، تعهداتي را كه در برابر خدا سپرده شده است نقض مي كند، مخالف سنت و رويه ي پيامبر صلي الله عليه و آله رفتار مي كند و سياستش نسبت به بندگان خدا گناهكارانه و تجاوزكارانه است؛ و با اين همه نه عملا و نه از راه تبليغات بر آن نشورد، سزاوار است كه خدا او را به سرنوشت و كيفر صاحب آن قدرت حاكمه دچار گرداند. آگاه باشيد! اينك هيأت حاكمه سر به فرمان شيطان فرود آورده و فرمان خداي رحمان را فرود گذاشته اند، درآمد عمومي را به انحصار خويش درآورده و در مصرف آن راه تبعيض را مي پيمايند آنچه را خدا حرام شمرده روا گردانيده اند و


آنچه را حلال و روا شمرده ناروا ساخته اند. من در اين ميان از هر كس سزاوارتر به مبارزه ي دگرگون كننده و مخالفت آميزم...» [7] .

همانطور كه از سخنان امام حسين عليه السلام برمي آيد معاويه تمام معيارهاي ديني را درباره رهبر و زمامدار جهان اسلام، به بوته فراموشي سپرد و براساس قانون جاهليت فرزندش يزيد را به عنوان جانشين خود معرفي كرد. [8] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 2، ص 49، قال رسول الله صلي الله عليه و آله: صنفان من امتي اذا صلحا صلحت امتي و اذا فسدا فسدت امتي قيل يا رسول الله من هما قال: الفقهاء و الامراء.

[2] نهج‏البلاغه، خطبه 216؛ فليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاة.

[3] بحارالانوار، ج 33، ص 208. اي فرزندان عبد شمس خلافت را همانند يک توپ در بربگيريد. سوگند به خدا نه بهشتي است و نه جهنمي. و آن را براي فرزندان خود به ارث بگذاريد.

[4] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 220.

[5] الامامة و السياسة، ج 1، ص 202.

[6] الکامل، ابن‏اثير، ج 2، ص 479؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 229.



ما ان ابالي بما لاقت جموعهم

بالغد قذونة من حمي و من موم‏



اذا اتکأت علي الاغاط في غرف

بدير مران عندي ام‏کلثوم.

[7] الکامل، ج 2، ص 553؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 304.

[8] درباره‏ي عدم لياقت يزيد براي مقام خلافت اسلامي، در بخش‏هاي آتي مطالب بيشتري خواهد آمد.