بازگشت

جنايت هاي فجيع


معاويه براي فرونشاندن آتش كينه اي كه نسبت به علي عليه السلام داشت ياران مخلص و ارادتمندان خاص حضرت عليه السلام را به طور فجيع و غير انساني به شهادت رساند. در اينجا برخي از آنها را متذكر مي شويم:

رشيد هجري: زياد بن نضر حارثي مي گويد:«در حضور «زياد» بودم «رشيد هجري» را آوردند از او پرسيد: مولاي تو علي، به تو اطلاع داده كه چگونه ما تو را خواهيم كشت، تا مطابق گفته او تو را به قتل برسانيم.

پاسخ داد مولايم فرموده نخست دست و پاي مرا مي برند، آنگاه به دار مي آويزند. «زياد» گفت: سوگند به خدا هم اكنون جز او را تكذيب مي كنم. پس دستور داد او را رها كنند. چون خواست از پيش «زياد» بيرون رود. «زياد» گفت به خدا سوگند هيچ سياستي را بدتر و شايسته تر از آنچه مولاي او گفته در حق او نمي دانم: دست و پاي او را ببريد و او را به دار بياويزيد. «رشيد» گفت هنوز كار ديگري باقي مانده كه مولايم مرا از آن آگاه ساخته است. زياد دستور داد تا زبان او را قطع كنند. رشيد گفت: سوگند به خدا، اينك راستي خبر علي عليه السلام براي من آشكار شد!» [1] .


حجر بن عدي و يارانش: حجر بن عدي از جمله اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله بود كه پس از رحلت آن حضرت صلي الله عليه و آله، از شيعيان مخلص و ثابت قدم امام عليه السلام، و در جنگ صفين از فرماندهان سپاه آن حضرت بود. «حجر» فردي زاهد و عابد و از صحابه برجسته پيامبر صلي الله عليه و آله به شمار مي رفت. [2] او در مقابل بدگويي هاي مغيره از امام علي عليه السلام، اعتراض مي كرد. و با شيعيان در كوفه جلساتي برپا مي داشت. معاويه كه چنين ديد، تصميم به قتل حجر و يارانش گرفت. و چون نمي خواست رو در روي حجر قرار گيرد، [3] دستور داد تا آنها را در «مرج عذرا» چند فرسخي دمشق نگه دارند. فرستادگان معاويه موظف بودند تا به حجر و يارانش پيشنهاد كنند، علي عليه السلام را لعن و از وي اظهار بيزاري نمايند. در اين صورت، دستور كشتن آنها لغو مي شد؛ اما حجر و يارانش نپذيرفتند و مظلومانه به شهادت رسيدند. [4] .

اين سياست بني اميه در عصر يزيد بن معاويه با شدت بيشتري دنبال شد و شهادت اباعبدالله الحسين عليه السلام و اصحابش در همين راستا صورت گرفت [5] بني اميه با سياست تهديد و قتل، اختناق و خفقان عجيبي در جهان اسلام به وجود آوردند.


و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا. [6] امام علي عليه السلام


پاورقي

[1] الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان العکبري، ص 171؛ شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 211.

[2] اعيان الشيعة، ج 20، ص 60 تا 67.

[3] طبقات الکبري، ابن‏سعد، ج 6، ص 219.

[4] مروج الذهب، ج 3، ص 12.

[5] ارشاد، شيخ مفيد، 282 ن، ص 315 - 312؛ عقد الفريد، ج 3، ص 257؛ شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 291؛ مروج الذهب، ج 3، ص 14 - 13.

[6] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 108. اسلام را همچون پوستيني، وارونه پوشيدند. (براي اينکه مردم را واژگونه کنند اسلام را واژگونه خواهند کرد.).