خاندان ابوسفيان
درباره برخي از چهره هاي سياسي بني اميه قبلا مطالبي مطرح شد. آنها حدود بيست سال با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جنگيدند و زماني ايمان آوردند كه شمشير پيامبر صلي الله عليه و آله بالاي سر آن ها قرار داشت و هيچ چاره اي براي نجات جانشان جز پذيرش اسلام نداشتند. ابوسفيان در بدر، از سران مشركين، و در احد و خندق سردار لشكر و زعيم سپاه كفر بود.
ابوسفيان همراه همسرش و سه فرزندش حنظله، عمرو و معاويه در جنگ بدر حضور داشتند كه حنظله به دست علي عليه السلام كشته شد و عمرو اسير گرديد و معاويه از ميدان جنگ گريخت. [1] .
خاندان ابوسفيان گرچه ظاهرا اسلام را پذيرفتند اما هرگز ايمان واقعي به حضرت رسول صلي الله عليه و آله نياوردند. روايات متعددي در ذم ابوسفيان نقل شده است. از جمله حديثي است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت كرده اند كه آن حضرت صلي الله عليه و آله ديد ابوسفيان بر الاغي سوار است، در حالي كه معاويه از پشت سر و عتبه پسر ديگرش از جلوي مركب، حركت مي كنند. فرمود: «لعن الله الراكب، و القائد و السائق» [2] .
خدا لعنت كند آن را كه سوار است و آنكه زمام مركب را گرفته و آنكه آن را مي راند. در مورد نفاق اين خاندان حكايات و روايات زيادي نقل شده است اما در عدم ايمان آنها جمله معروف ابي سفيان كفايت مي كند كه در روز بيعت عثمان و آغاز حكومت بني اميه. گفت:«اي فرزندان عبد شمس! اين حكومت را بگيريد و رياست را همانند گوي دست به دست هم دهيد. پس سوگند به خدا بهشت و جهنمي وجود ندارد.» [3] .
در نقل ديگر است كه گفت: قسم به آن كسي كه ابوسفيان به آن سوگند مي خورد (نه قسم به الله) نه بهشتي وجود دارد و نه جهنمي.» [4] .
و همچنين ابوسفيان وقتي بلال را ديد كه در مسجدالحرام اذان مي گويد و بانگش به «اشهد ان محمدا رسول الله» بلند است. گفت: خدا عتبه را خوشبخت ساخت كه اين روز را نديد. [5] .
ابوسفيان پس از به خلافت رسيدن عثمان بر سر قبر حضرت حمزه رفت و با پاي
خود بر قبر او زد و گفت اكنون برخيز و بنگر آنچه را كه ما با هم به خاطر آن جنگ مي كرديم اينك كودكان ما با آن بازي مي كنند. [6] .
پاورقي
[1] شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 180؛ سيره ابنهشام، ج 2، ص 709 - 708.
[2] الغدير، ج 10، ص 139 (از منابع شيعه و سني).
[3] بحارالانوار، ج 33، ص 208؛ تلقفوها يا بني عبد شمس تلقف الکرة فوالله ما من جنة و لا نار.
[4] الاستيعاب، ج 4، اسم 3035، ص 240.
[5] پرتوي از عظمت حسين عليهالسلام، ص 171، به نقل از شرح نهجالبلاغه، ابن ابيالحديد، ج 3، ص 444.
[6] پرتوي از عظمت حسين عليه السلام، ص 171، به نقل از شرح نهجالبلاغه، ابن ابيالحديد، ج 3، ص 444.