بازگشت

پيامدهاي منع كتابت حديث


خلفاء، هم اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه و آله را مهجور كردند و هم مانع انتشار سنت پيامبر صلي الله عليه و آله شدند. با به اجراء در آمدن اين سياست در طول بيش از دو دهه و درگذشت اصحاب، كساني پا به عرصه وجود نهادند كه هرگز سخني از پيامبر صلي الله عليه و آله نشنيده بودند و جز با فتواي حكام و احاديث ابوهريره و ابوموسي اشعري و امثال آنها آشنا نبودند. لذا جامعه اسلامي از نظر فرهنگي در وضع تأسف باري قرار گرفت. اين وضعيت به قدري حاد بود كه علي عليه السلام فرمود:«از اسلام چيزي جز اسمش باقي نمانده است.» [1] و اين در حالي بود كه فقط 20 سال از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله گذشته بود! و پس از شهادت علي عليه السلام و به انجام نرسيدن اصلاحات حضرت عليه السلام و حاكميت بيست ساله ي معاويه، اوضاع بسيار بدتر از


سابق شد و جامعه اسلامي سرگرداني بيشتري پيدا كرد. و قيام حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در اين برهه از زمان و در اين شرايط براي نجات مسلمانان و بشريت از سرگرداني معنوي بود. [2] .

درباره فراموش شدن فرايض ديني، شافعي از وهب بن كيسان چنين نقل مي كند: «وقتي ديدم ابن زبير اول نماز، سپس خطبه را ايراد كرد متوجه شدم همه سنت هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله حتي نماز دگرگون گشته است.» [3] .

حسن بصري مي گويد:«اگر پيامبر صلي الله عليه و آله به دنيا برگردد جز قبله چيز ديگري از دينش نخواهد شناخت.» [4] .

اين وضع در اواخر حكومت يزيد به جايي رسيد كه مردم نه تنها احكام و معارف خود را نمي دانستند بلكه در كيفيت نماز و حج نيز دچار حيرت شدند. [5] .

وقتي در مورد نماز و حج كه از اركان دين به شمار مي رود و از ناحيه اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و تابعين ترديد شود مي توان آگاهي مردم را نسبت به بقيه ي معارف اسلام حدس زد كه در چه وضع بدي قرار داشته است. ابن عباس مي گويد:«بالاي منبر از مردم بصره پرسيدم آيا صدقه ي روزه خود را پرداخت نموده ايد. آنها منظور مرا نفهميدند از شخصي كه اهل مدينه بود خواستم درباره زكات فطره به مردم توضيح دهد.» [6] .

اين خلأ فرهنگي، زمينه بروز بسياري از انحرافات فرهنگي را مهيا ساخت كه به اختصار، آنها را مطرح مي كنيم.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، حکمت 361 و 190.

[2] زيارت اربعين، مفاتيح الجنان، و بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الجهالة و حيرة الضلالة.

[3] الغدير، ج 8، ص 166.

[4] الصحيح من السيرة النبي، ج 1، ص 144، به نقل از جامع بيان العلم، ج 2، ص 244.

[5] همان.

[6] همان، ص 147 به نقل از الاحکام في اصول الاحکام، ج 2، ص 131.